آخرين ارسال هاي انجمن
انجمن
نوشته شده توسط : محسن
نام پدر : احمد


محل تولد : شهرستان مشهد


تاريخ تولد : 15/10/40


تاريخ شهادت : 01/08/63


محل شهادت : ميمک


منطقه : ميمك


مسؤليت : جانشين محور عمليات


عضويت : كادر


يگان : لشكر 5 نصر


گلزار : حرم مطهر امام رضا






خاطرات :




خاطره 1


همت در رفع مشكل ديگران


يكروز زمستاني با يك موتور هندا مي رفتم كه ديدم برادر رثايي كنار خيابان منتظر

ماشين ايستاده است . به ايشان گفتم : كجا مي روي ؟ ايشان گفت: مي خواهم بروم

ساختمان گفتم : از ملك آباد مي خواهي بروي ساختمان چكار ؟ خانه تان كه اين

طرف است، يك مقداري سر به سرش گذاشتم ، بعد ايشان گفت : آقاي برونسي

به مأموريت رفته مي خواهم بروم برفهاي خانه اشان را بيندازم . خوش به حال آقاي

برونسي ، بيا برفهاي خانه ما را بينداز . ايشان را سوار كردم و به طرف ساختمان

به راه افتاديم . در راه كه مي رفتيم به چند منزل از بسيجي هايي كه خود

و پدرانشان جبهه بودند سر زد و برفهاي منازل آنها را نيز انداخت تا به

منزل شهيد برونسي رسيديم ، از همت و اراده ايشان واقعا بدنم به لرزه افتاد .





خاطره 2


امر به معروف و نهي از منكر


يكروز به همراه چند نفر نشسته بوديم و وقت گذراني مي كرديم برادر رثايي

آمد نشست و بعد از اينكه سورة والعصر را براي ما خواند گفت : بابا خدا دارد

قسم مي خورد كه ما داريم ضرر مي كنيم . چرا حاليتون نمي شود ؟ خدا دارد

قسم مي خورد ، دروغ نمي گويد . دارد به عصر و زمان قسم مي خورد كه داريد

ضرر مي كنيد ، پس بيائيد عمل صالح را پيدا بكنيد و وقتتان را بيهوده نگذرانيد .





خاطره 3


سعه صدر


يادم است يكشب اسراي بعثي شلوغ كردند و پادگان را به هم ريختند و با توجه

به اينكه خوب نيروهاي ما تعصبي بودند، سريع يك تعدادي از بسيجي ها را از پادگان

خارج كرديم چون اگر اسراي بعثي و بسيجي ها با هم درگيري شدند قتل و عام

عجيبي را رخ مي داد. دو سه نفر از بچه هاي ما خواستند كه بروند در قسمتي كه

سيم خاردار داشت و اسرا بودند كه درگيري را خاموش كنند . چون ما آنجا رفت

وآمد نداشتيم . يكي از افرادي كه براي اين موضوع به قسمت اسراي بعثي رفت

آقاي رثايي بود . هزار و خورده اي اسير بودند كه بعثي هايشان عصبي شده بودند

و به حضرت امام توهين مي كردند و به نفع صدام شعار مي دادند من از پشت

سيم خاردار آن شب مي ديدم كه درگيري بود و مسؤول ارتش با ايشان صحبت كرد

و 10-15 نفر از اسرايي كه غير قابل كنترل بودند را به آقاي رثايي دادند و ايشان با

آن افراد تا جايي كه امكان داشت با ايما و اشاره صحبت كرد و آنها را از آن درگيري

خارج كرد . درسخت ترين شرايط . برادر رثايي با مديريتي كه داشت عصبي نشد

و كنترل از دستش خارج نشد . گاهي هم كه ما عصبي مي شديم و تو گوش

كسي مي زديم توبه مي كرديم و معذرت خواهي مي كرديم ، ايشان مي گفت:

اين ديگر ارزش ندارد آن لحظه اي كه بالايتان فشار مي آيد خودتان را كنترل

كرديد به اندازة چند سال عبادت آن كنترل ارزش دارد . اينكه شما يك گناهي را بكني بعد

بيايي توبه كني يك مقداري سبك مي شوي





خاطره 4


شجاعت وايثار


به يادم دارم آن شبي كه برادر رثايي مي خواست برود و در عمليات والفجر 3 شركت

كند. ما به واسطه كاري كه داشتيم مجبور نبوديم به نيروهاي عمل كننده بپيونديم .

نهايتا مي رفتيم مثلا جايي كه فرمانده گردان مي رفت . خيلي دقيق تر مي شديم

مي رفتيم جايي كه فرمانده گردان هست و كنار ايشان مي ايستاديم . ولي ان

شب ديديم كه برادر رثايي دارد مي رود و ما اصلا چنين تصميمي نداشتيم .

ديدم ايشان با آقاي كفاشان صحبت مي كند كه به جلو برود . رفتم و به ايشان

گفتم : مرد حسابي ، يك چيز واضح و آشكار است او آن بالا نشسته و داره نارنجك

مي اندازد ، تو را مي كشد ، كار عبثي است كه خودت را جلو انداخته اي . برادر

رثايي گفت: اگر همه مثل تو فكر بكنند تازه سال ديگر مشكل كله قندي حل نمي شود

به برادر رثايي گفتم : پس چكار بايد بكنند ؟ ايشان گفت: بايد مثل من فكر بكنند ،

هر كس داوطلب خودش باشد و بگويد من مي خواهم بروم و كله قندي را بگيرم

بعدا اگر يك ميليون آدم اين جا جمع نشد . يعني ايشان يك برخوردي با ما كرد كه ما

اصلا چرا رفتيم آنجا ، به ما برخورد .



:: موضوعات مرتبط: خاطرات ودلنوشته ها , خاطرات , عملیات عاشورا ,
:: برچسب‌ها: خاطرات , عملیات عاشورا ,
:: بازديد از اين مطلب : 926
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 40
تاريخ انتشار : دوشنبه 15 آبان 1391 | نظرات (0)
مطالب مرتبط با اين پست
ليست
مي توانيد ديدگاه خود را بنويسيد

کد امنیتی رفرش

پذیرش تبلیغات
ليست
       
خاطرات ودلنوشته ها
آشنایی با شهدا زندگی نامه
آشنایی باشهدا وصیت نامه
شهدای دیزیچه
موضاعات متفرقه
شهدای شهر طالخونچه
شهدا-عملیات
شهدای رهنان

شهدا را ياد كنيم حتي با يك صلوات

سلام مهمان گرامي؛
خوش آمديد ،لطفا برای حمایت اطلاعاتی ما
معرفي شهداي شهر ومحل خود در سايت عضو شويد
باتشکر مديريت سايت

عضويت در سايت