آخرين ارسال هاي انجمن
انجمن
نوشته شده توسط : محسن

بعد از روزها انتظار در انبوه غمي ماندگار كه عمريست بر شانه هايم سنگيني مي كند امروز عصر را به زيارت گلزار شهداي فردوس اختصاص دادم. راه كه مي روي آسمان با تو مي آيد. به گلزار كه مي رسي با احتياط قدم برمي داري فكر مي كني به شلمچه رسيده اي، نگاهت آرام آرام بر روي چهره هايي آفتاب مي لغزد و در ناگهاني سرخ ديروزهاي خون و خاطره را تكرار مي كني. ياد بچه هاي تيپ المهدي(عج) مي افتي خودت را فراموش مي كني و با "مرتضي"با "شهيد اسلامي"، "شهيد كوشكي" و ... هم پياله مي شوي، يك لحظه به خودت مي آيي، بر مزار گلگون كفني از خطه نخل خيز جهرم ايستاده اي، زندگي نامه خودت را كه بر روي سنگي ستبر حك شده است مرور مي كني، آرامگاه سردار شهيد اكبر فرهادي، فرزند ميرزابابا، كه پس از عمري جهاد و مبارزه در تاريخ 3/5/1362 در محور "حاج عمران" به مقام رفيع شهادت نائل آمد.

انگار كمي دير كرده اي، نزديك به شانزده سال است كه شهيد فرهادي در لبخندي معصوم خلاصه شده است. لبخندي كه خلاصه عشق است، خلاصه آفتاب است، خلاصه تمام خوبيهاست.

لبخند تو خلاصه خوبيهاست

لختي بخند، خنده گل زيباست

پيشاني ات تنفس يك صبح است

صبحي كه انتهاي شب يلداست

آنچنان غرق تماشاي فضايي كه آسمان در چشمهايت خيره مانده است، از تمام دنيا دل كنده اي كه پيرمردي دوباره سلامت مي كند. - سلام از ماست پدر جان! مي داند كه دنبال خودت مي گردي با جملاتي كوتاه و شكسته و گاه نامفهوم از خصوصيات اخلاقي شهيد مي گويد: پسر ميرزاباباست، مي گويند در جبهه فرمانده بوده است. پسر متواضع و افتاده اي بود، هميشه خندان بود و به نماز اول وقت و حضور در مراسم مدح و سوگواري ائمه اهميت مي داد، بي ريا بود و دوست مي داشت كه گمنام بماند، هيچ گاه از مسئوليت ها و فعاليت هايش براي كسي تعريف نمي كرد. مدتي بعد از شروع جنگ ازدواج كرد و الان علي ديگر براي خودش مردي شده. (منظورش تنها فرزند شهيد است) بعد از انقلاب وارد سپاه شد و از طريق سپاه به جبهه رفت. در عمليات فتح خرمشهر، بيت المقدس، والفجر مقدماتي، والفجر 2 و عمليات هاي مختلفي كه در بين اين دو عمليات انجام شد شركت كرد. البته شهيد قبل از جنگ سه ماه هم در كردستان به جنگ منافقين رفته بود. از مسئوليت هاي شهيد سئوال مي كني، پيرمرد در برزخي از دانستن و ندانستن مي گويد: "گفتم كه در جبهه فرمانده بود، فرمانده گردان اميرالمومنين(ع) از تيپ 33 المهدي(عج)، البته مدتي هم فر

ماندهي زرهي اين تيپ را به عهده داشت، بعد خودش را كمي جمع و جور مي كند و ادامه مي دهد: "شهيد بعد از گرفتن ديپلم به خدمت سربازي رفت. محل خدمتش زاهدان بود. بعد از پيروزي انقلاب به عضويت سپاه جهرم درآمد و مدتي مسؤوليت اردوگاه مجاهدين رانده شده از عراق را به عهده گرفت، بعد هم به فرماندهي سپاه قير منصوب شد و چندين ماه تمام با دل و جان انجام وظيفه كرد."

هنوز مغزت پر از سئوال هاي جور واجور است كه پيرمرد جارويش را از زمين برمي دارد و اجازه رفتن مي خواهد و تو از شرم اين همه تواضع دست هايش را مي فشاري و در لكنتي معهود با او خداحافظي مي كني.


وصيت نامه :


"خواهران! از شما مي خواهم كه حجاب خودتان را رعايت كنيد هم رضايت خدا و هم شهدا را فراهم كنيد. همسرم! طبق دستور اسلام رفتار نما و ناراحت نشو كه خدا تو را امتحان كند. بايستي از اين آزمايشها سربلند بيرون بيايي و اگر انسان تقوا داشته باشد و معتقد به ولايت ائمه و يگانگي خدا و روز قيامت باشد، در نزد خدا عزيز و گرامي است". 



:: موضوعات مرتبط: خاطرات ودلنوشته ها , خاطرات , آشنایی با شهدا زندگی نامه , زندگی نامه ع--ل , آشنایی باشهدا وصیت نامه , وصیت نامه ع--ل , شهدا-عملیات , عملیات والفجر1 ,
:: برچسب‌ها: شهدای جهرم , اکبر فرهادی , جهرم , شیراز , فرماندهان جنگ , والفجر 1 ,
:: بازديد از اين مطلب : 993
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 5
تاريخ انتشار : جمعه 20 دی 1392 | نظرات (0)
مطالب مرتبط با اين پست
ليست
مي توانيد ديدگاه خود را بنويسيد

کد امنیتی رفرش

پذیرش تبلیغات
ليست
       
خاطرات ودلنوشته ها
آشنایی با شهدا زندگی نامه
آشنایی باشهدا وصیت نامه
شهدای دیزیچه
موضاعات متفرقه
شهدای شهر طالخونچه
شهدا-عملیات
شهدای رهنان

شهدا را ياد كنيم حتي با يك صلوات

سلام مهمان گرامي؛
خوش آمديد ،لطفا برای حمایت اطلاعاتی ما
معرفي شهداي شهر ومحل خود در سايت عضو شويد
باتشکر مديريت سايت

عضويت در سايت