رجبی طالخونچه، شمسعلی/ الف - ش : بيستم مرداد 1331، در شهر طالخونچه از توابع شهرستان مبارکه چشم به جهان گشود. پدرش عوضعلی، بازنشسته آتش نشاني بود و مادرش شوکت نام داشت. تا پایان دوره کارشناسی در رشته علوم و فنون نظامی درس خواند. راننده تاکسی بود. سال1354 ازدواج کرد و صاحب دو پسر و يك دختر شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور يافت. نهم آذر 1360، در بستان بر اثر اصابت ترکش به سر شهيد شد. مزار او در گلستان شهدای اصفهان واقع است.
با سلام..
وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ.(سوره آل عمران آیه 169) (اى پيامبر!) هرگز گمان مبر کسانى که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زندهاند، و نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند.
با این بیان قرآن :
شهیدان همیشه زنده ونزد خدایند. زنده بودن یاد شهیدان ، تزریق شجاعت و غیرت و ایمان و..به جامعه است.
اگر روزی شهیدان فراموش شوند ... جامعه اسلامی میمیرد هرچند نفس بکشد.
بعد از نماز داشتم از جلوی تلوزیون رد میشد که صدای شهید آوینی رو شنیدم...
روایت فتح بود که گاهی شبکه فارس میزاره
نشستم نگاه کردم
3 یا 4 دقیقه بیشتر طول نکشید که تموم شد....اما غم دنیا رو به دلم ریخت...اما بغض و گریه من 30 دقیقه.
فیلم از بچه هایی بود که داشتن معبر مین باز میکردن و .....
خدایا....
باورم نمیشه
یکی یکی درست مثل قربانی مین ها منفجر میشدن و این بچه ها شهید.....
گفتم بنویسم شاید آرومم کنه.....
حالا برای تو دردو دل میکنم برادر شهیدم:
برای تو که هر روز برات مینویسم شرمنده ام....
از مردانگی و گذشتی که به خاطرم داشتی شرم دارم.
وقتی انفجار ها رو میدیدم به شجاعت تو حسودی کردم.....به این که تو در بند دنیا نبودی و من هستم حسودی کردم
به این که تو از خودت گذشته بودی.......خیلی مرد میخواد که از خودش...منیتش...جونش بگذره برای امامش
برای آرمانش
گریه کردم چون میدونم مادر و خواهر تو چی بهشون گذشته....
میدونم؟
هرگز نمیتونم بفهمم......
اما دلم به درد اومد
چون من ....خودم....معترفم که لیاقت فداکاری تو رو نداشتم....
تو خون دادی برای حجاب و عفاف و پاکی من.....
و من امروز راحت و آسوده در گناهانم غرق شدم....غرق شدم....باور کن غرق شدم.
شرم دارم از اینکه میبینم دغدغه تو در زندگی ات چه بوده و دغدغه من چیست!
بخدا شرم دارم از رویت!
چطور فردای قیامت در برابر مادر تو سر بر آورم و در چشمانش نگاه کنم؟
با تو هستم برادر شهیدم.
تو که امروز در آن فیلم مشغول باز کردن معبر بودی
تو که یک دست نداشتی
تو که بعد از چند لحظه در آن انفجار پرکشیدی تا به محبوبت برسی
به تو و ایمان و عشقت حسودیم می شود.
شهادت گوارای وجودت
که مرگ برای امثال شما ناچیز است!
التماس دعا
تا حالا پینت بال رفتین ؟
این فقط یه بازیه ولی خیلی حرف برای گفتن داره
خاطره ای جالب بگم براتون :
من یه دوست دارم که اعتقادی به دین و شهادت و ... نداره
رفته بود پینت بال و برگشت برام گفت واقعاً اونهایی که توجنگ بودن خیلی مرد بودن
گفت حاضرم براشون سجده کنم
واقعاً هر کس خواست ببینه اینها چقدر عظمت داشتن یه سر بره پینت بال
حالا اون فقط بازیه فکر کن جونت رو بگیری کف دستت و راه بری ...
فقط اینکه
کاش میشد ماهم اینقدر شهامت داشتیم که میتونستیم مث شما جرات به خرج بدیم و بریم تو دل سیاهی شب
بریم مقابل چشمان خشمگین دشمن و
اینقدر جرات داشتیم که بیمحلی و بی اعتنایی دیگران برای حفظ دینمان برایمان بی اهمیت باشد و
اینقدر زیبا مینگریستیم که زیبا هم پرواز میکردیم
و کاش
میشد عاشقانه فهمید تا عاشقانه پرواز کرد
دستی برای عاشق شدنمان به سوی خدا بردارید