شهيد كريم اندرآبي فرماندة گردان ثارالله لشكر 5 نصر بودند.
ايشان كه فكر مي كنم، بر هيچ كس از برادران
پوشيده نباشد،
بچه هايي كه با ايشان رفت و آمد داشتند و يا از نزديك با
روحيات ايشان سر و كار داشتند خوب او را مي شناسند. اين برادرمان مجروح شده
بود، يعني يك پايش دو تا تير و ديگري يك تير خورده بود.
با اينكه كار ما
رسيدگي به امور جراحت مصدومين و مجروحين بود،
اين برادر از ناحية پا مشكل
داشت و افتاده بود روي زمين و نمي توانست با آن صورت حركت داشته باشد ولي
آن شمشير برنده كه زبان باشد با صداي رسا و سيماي جذابش، بچه ها را هدايت
مي كرد كه دشمن چيزي نيست برادرها بتازيد، مقاومت كنيد.
بالاخره ايشان با
اينكه دو تا پايش رفته بود و خون زيادي هم از دست داده بود و چشمانش از شدت
خونريزي جايي را بطور شفاف نمي ديد و تار بود، با همان حال، من رفتم و
صورتش را بوسيدم و گفتم: برادر كريم چطوري؟ گفت: شما را بجا نمي آورم.
گفتم: اشكال ندارد حالا شما خوب شويد، بجا خواهيد آورد. سرم به ايشان وصل
بود به من سفارش كرد كه به بچه هاي جلوي خط كه با لنج مهمات مي برند، بگويم
زودتر به بچه ها مهمات برسانند دلگرمي مي داد.
با اينكه روي برانكارد
گرفته بودش تا به اورژانس برسانم، بعد بچه
هاي آشنا سفارش مي كرد، مقاومت كنيد. ما پيروزيم، بصره فتح خواهد شد اما
متأسفانه خبر رسيد بچه ها توي باتلاق پراكنده شده اند و سازماندهي اول خود
را از دست داده اند چون مسؤول گردان مجروح شده بود و او را به همراه معاون -
كه او هم مجروح بود - به عقب برده بودند، به همين خاطر بچه ها توي باتلاق
پراكنده شده بودند.»
گوينده :علي شوريابي
:: موضوعات مرتبط:
خاطرات ودلنوشته ها ,
خاطرات ,
:: برچسبها:
شهید اندرابی ,
کریم اندرابی ,
فرمانده گردان ثارالله ,
لشگر نصر ,
:: بازديد از اين مطلب : 1029
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 5