هوش و استعداد
آقاي خاوري در انتخاب نيروهايش
حساسيت خاصي به خرج مي داد. يك بار كه نيروهاي تازه به جبهه آمده بودند
آقاي خاوري به عنوان نماينده گردان كوثر وارد جمعيت بسيجي ها شد. از يكي
يكي مي پرسيد دلت مي خواهد شهيد شوي؟ سپس از سابقه آنها سؤال مي كرد. اگر
به نظرش نيروي خوبي مي آمد مي گفت: شما آن طرف بايست. ايشان دوست داشت
نيروهايش از لحاظ قد و قامت در شرايط خوبي باشد براي همين در انتخاب نيروها
به هيكل افراد توجه خاصي داشت. روزي به مهدي گفتم: بي رحم اين همه نيروي
خوب در گردانت داري كمي هم از اين نيروهاي خوب براي من بگذار. آقاي خاوري
گفت: تو ياد نداري، تجربه ات كم است. گردان آقاي خاوري هميشه خط شكن بود و
خود آقاي خاوري نيز از شجاعت خاصي بهره مي برد و نيروهايش را نيز شجاع بار
مي آورد.
تدبير نظامي و مديريت
در عمليات ميمك در خدمت شهيد
بزرگوار علي خاوري بودم. در ارتفاعات چون بچه هاي اطلاعات راه را گم كرده
بودند، اشتباها ما را به مكاني ديگر برده بودند كه خودشان هم نمي دانستند
كجاست. من با يك دسته، از ارتفاعات بالا رفتم ولي هر چه اطراف را نگاه كردم
عراقي نديدم. سيم خاردار هم كشيده شده بود و نمي دانستيم عراقي ها در سمت
چپ هستند يا در سمت راست. خلاصه پيش آقاي بصير فرمانده گردان رفتم، گفتم:
معلوم نيست عراقي ها كجا هستند گفت: با آقاي خاوري برويد و بيشتر بررسي
كنيد. دوباره با مهدي بالاي ارتفاعات رفتيم ولي باز هم تلاشمان بي نتيجه
ماند. دوباره بيش آقاي بصير بازگشتم تا ببينم نظر ايشان چيست؟ قرار شد من و
آقاي خاوري يك يا دو دسته همراه خود ببريم و از دو طرف سيم خاردار اينقدر
حركت كنيم تا به عراقي ها برسيم، اما آقاي خاوري نظرش اين بود كه آرپي جي
بزنيم تا اگر عراقي ها عكس العمل نشان دادند موقعيتشان مشخص شود، به هر حال
يكي از برادرها آر پي جي زد و عراقي ها شروع به تير اندازي موقعيت عراقي
ها مشخص شد. بقيه بچه هاي گردان هم بالا آمدند و درگيري شروع شد. خوشبختانه
تعداد زيادي از عراقي ها تسليم شدند و عده اي هم كشته شدند. منطقه پاكسا
زي شد و ما روي ارتفاعات مستقر
شديم. هوا در حال روشن شدن بود.سريع نماز را همانجا خوانديم حدود نيم ساعت
بعد از نماز آقاي خاوري را ديدم كه با يك دست لباس به سمت من در حال حركت
است. وقتي رسيد گفت: لباس هاي نو را بپوش لباس هايم در اثر سينه خيز پاره
شده بود لباسهايي را كه ايشان داد گرفتم و روي همان لباس هاي پاره پوشيدم
سپس روبوسي كرديم. خداحافظي كرديم، هنگام رفتن به من گفت مهدي حلالم كن و
رفت. ده دقيقه بعد خبردار شدم كه آقاي خاوري به شهادت رسيده است. بلافاصله
به محل شهادتش رفتم تا بار ديگر جنازه اش را ببينم ولي گفتند جنازه آقاي
خاوري به عقب منتقل شده است.
خواب و روياي ديگران درمورد شهيد
بعد از شهادت مهدي يكشب او را خواب
ديدم در منزل باز شد و مهدي وارد شد. سكي را كه هميشه با خود به جبهه مي
برد همراهش بود. كنار ديوار ايستاد. در عالم خواب مي دانستم كه مهدي شهيد
شده است. گفتم: مهدي مي خواهم دورت بگردم. تا به سمت مهدي رفتم. نيرويي
غيبي جلوي من را گرفت. ديگر نمي توانستم به مهدي نزديك شوم. ناراحت شدم
گفتم: مهدي روز تشييع جنازه ات هم نگذاشتند دور تابوتت بچرخم الان هم نمي
توانم دورت بگردم. مهدي گفت: خواهر نمي خواهد اين كار را انجام دهي درست
نيست كه بخواهي دور من بچرخي. بعد گفت تشنه ام و برايش آب آوردم و همانطور
كه نگاهش مي كردم از خواب بيدار شدم به نظرم برادرم راضي نبود كه كسي دور
او بگردد براي همين آن نيروي غيبي مانع انجام كارم شد.
شجاعت و شهامت
قسمتي از عمليات عاشورا بر عهده دو
گردان كوثر و رعد بود. گردان رعد روي ارتفاعات بانتل خواه رفت و گردان
كوثر هم آزادسازي ارتفاعات گرگني را بر عهده گرفته بود. آقاي خاوري معاون
گردان كوثر بودند و آقاي بصير هم فرمانده ايشان بودند كه كمي عقب تر حركت
مي كردند و عقبه هاي يگان را جمع و جور مي كرد. گردان هر چه پيش مي رفت
دشمن خودش را نشان نمي داد. آقاي خاوري با قرارگاه تماس گرفت و گفت: اينجا
چيزي ديده نمي شود آقاي اسماعيل مسؤول قرارگاه در جواب آقاي خاوري گفته بود
چرا عراقي ها هستند ممكن است در سنگر هايشان مخفي شده اند و شما آنها را
نمي بينيد آقاي خاوري پس از اطمينان از وجود عراقي ها آر پي جي را برداشت و
مكانهايي را كه احتمال مي داد سنگر عراقي باشد را مورد هدف قرار داد.
اولين تيراندازي عمليات را خود آقاي خاوري انجام داد. با شليك آر پي جي
عراقي ها نيز شروع به تير اندازي كردند و در گيري آغاز شد. آقاي خاوري هم
با مشكلاتي كه بود بخوبي توانست گردان را جمع و جور كند و از مسؤوليت خود
برآيد. خوشبختانه گرگني اولين قسمتي بود كه درعمليات عاشورا سقوط كرد و
آقاي خاوري از خود گذشتگي بسياري نشان داد. با فتح ارتفاعات گرگني راه براي
ادامه عمليات عاشورا باز شد..
:: موضوعات مرتبط:
خاطرات ودلنوشته ها ,
خاطرات ,
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه چ--ر ,
:: برچسبها:
شهدای میمک ,
شهدای مشهد ,
خاطرات ,
شهید خاوری ,
:: بازديد از اين مطلب : 2456
|
امتياز مطلب : 4
|
تعداد امتيازدهندگان : 4
|
مجموع امتياز : 18