زندگی
شهداء همه اش خاطره است ولی به پیشنهاد و درخواست دوستان از من تقاضا شد
خاطره ای را ذکر کنید تا در سایت شهدای روستای علوی استفاده شود. سید رحیمدر کاشان مشغول فعالیت بودند و پنج شنبه شبها که به علوی می آمدند، بنده حقیر در خدمت ایشان بودم.سید رحیمهم همانندسید احسانبه فکر انقلاب و امام بودند و جلسه ای که پنج شنبه ها برگزار می شد و از
کاشان برای تدرس جوانها به روستا می آمدند، ایشان عضو فعال این جلسه بودند و
با اساتید آن همکاری می کردند و احترام خاصی برای جوانان قائل بودند. به
من وشهیدسید احسانمی گفت کهافراد را با اسم خوب و آقا صدا بزنیدو می گفت بگوئید حسین آقا و نگوئید حسین. به استاد خویش (آقای خندان)
علاقه عجیبی داشت و خیلی از صحبت های خود را با ایشان در میان می گذاشت. در علوی هم که بودند به فعالیت های انقلابی مشغول بودند. من یادم هست که ساعت ها را باشهیدعلی اصغر تقی زادهسپری می کردند و والده من نگران از دیر آمدنش می شد و مرا می فرستاد دنبال ایشان که در خانه قدیمی پدرشهیدعلی اصغر تقی زادهدر وسط علوی بود. در کتابخانه عمومی روستای علوی که در حسینیه روستا واقع
شده بود، به عنوان عنوان یکی از اعضای اصلی و از بنیانگزاران آن بود و
همچنین در جلسه قرائت قرآن علویهای مقیم کاشان نقش بسزایی داشت که از زبان
دوستان ایشان بسیار شنیده شده است. به مادرم می گفت:5 تا پسر داری، باید 2 تا از آنها را در راه اسلام بدهیو همینطور هم شد و وصفیات ایشان در ملاقات با امام زمان زبانزد خاص و عام
می باشد. جلسه ای از تلویزیون پخش می شد که حضرت امام و آقای رجایی و بنی
صدر در آن حضور داشتند وشهیدسید رحیممی گفت:ادب، متانت و احترام رجائی را ببین و بنی صدر را هم ببین.
شهید رجایی دو زانو و مؤدب در برابر حضرت امام نشسته بودند ولی بنی صدر با
بی احترامی در مقابل امام نشسته بود. آینده نگری و بینش عجیبی که ایشان از
وقایع داشتند و بعداً هم معلوم شد بنی صدر به عنوان یک عنصر نفوذی از
منافقین در بین جامعه وارد شده بود و نیت پلید ایشان به همه ثابت شد. خلاصهشهیدسید رحیمدر سال 1361 در عملیات رمضان مفقود شد و بعد از 13 سال جنازه او به وطن
بازگشت. هرچند خاطرات بیشتر راباید از دوستان جستجو کنید؛ از جمله دوستان
ایشان حاج محمود رمضانی و حسین آقا کاظمی.