وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحیم
"ان الحیاة عقیده و
الجهاد" (امام حسین(ع))
ضمن عرض سلام؛
همانا زندگی عقیده و جهاد
است، جز این زندگی نیست، نکبت و بدبختی است. بدانید و آگاه باشید تمامی انبیا و
اولیا خداوند در این مسیر جان باخته اند و بهترین انسان ها، هستی خودشان را در این
رابطه وقف کردند.
جهاد در دو بعد نفسانی و دشمن درون و جهاد با دشمن بیرون که
موانع در مقابل حق ایجاد می کنند و سدی از کفر و عناد در مقابل پیشرفت حقیقت ایجاد
می کنند.
هر دو طریق جهاد لازم و ملزوم هستند. امروز هم مستثنی از این مهم نیست،
بلکه از خیلی جهات انقلاب اسلامی در موقعیت و شرایط حساس قرار گرفته است که در
صورت سستی از ناحیه پاسداران و حافظان و عاشقان اسلام خسارت جبران ناپذیری به
اسلام عزیز وارد می شود، از این رو از اهم واجبات است.

حکیم بزرگ رهبر اسلامی امام
امت، جان جانان، بزرگ بزرگان، یکه تاز صحنه های پیکار با دشمنان خدا که به حق در
دنیای سراسر تزویر و ستم قد برافراشت و پوزه ستمگران را به خاک مالید.
این حقیر با
درک این مهم پا به جبهه گذاشتم و آگاهانه، بدون شک و تردید، با الهام از امامم
حرکت کردم و از خداوند بزرگ توفیق انجام وظایفم را که به صورت تکلیف مطرح است
عاجزانه خواستارم.
از همان روزی که امامم را شناختم همه چیزم را باختم، زیرا که
بارها از دوران کودکی تا امروز، ماه محرم که فرا می رسید و عزاداری امام حسین(ع) و
اصحاب و یارانش برپا می شد و مجالس وعظ و خطابه و حتی تعزیه را می دیدم و می
شنیدم، آرزو می کردم که در کربلای امام حسین(ع) باشم و جان ناقابلم را فدایش
نمایم.
اما جز احساس و همدردی چیزی نمی توانست باشد.
تا این که حسین زمان امام
خمینی روحی له الفداء، جان تازه ای بر کالبد مرده شیعه دمید و این چنین تحولی را
به وجود آورد و خون های زیادی برای به تحقق رسیدن انقلاب اسلامی نثار شد و اکنون
که هنگام یاری اسلام و امام امت است، آیا
منصفانه است که چون پیرزنان زانوی سستی و رخوت بغل کرده و سر در لاک دنیا پرستی
فرو ببریم و باز دعوی شیعه بودن نموده و در محرم یا حسین سر دهیم و به سر و سینه
بزنیم؟
آیا این است منطق حسینی که زندگی را جز عقیده و جهاد و زندگی با ظالمان را
جز نکبت و سختی و ننگ نمی داند؟
این سخنان را به کسانی که مدعی هستند و خود را
پیرو امام می دانند عرض کردم و سخنی چند هم خاضعانه با پدر و مادر مهربانم دارم که
از هیچ کوششی دریغ نورزیدند در تربیت و تعلم فرزندانشان، در عسرت و سختی به یاری
خداوند توانستند آن طوری که شایسته بود وظیفه پدری و مادری خویش را به ثبوت رسانند
و این حقیر از این که نتوانستم تکلیف فرزندی را نسبت به آن بزرگواران اداء نمایم
جداً شرمنده ام و از والدینم طلب عفو و بخشش دارم و از خداوند بزرگ مسئلت دارم که
از جرم این بنده درگذرد ان شاء الله.
در این وقت کم نمی توانم زحماتی که شما پدر و
مادر عزیزم برایم کشیدید را روی کاغذ بیاورم و قدردانی خالصانه ام را بدین وسیله
ابراز نمایم و لذا از شما حلالیت می طلبم زیرا که خود را مسئول می دانم و مقصر،
خود را سراپا گناه می بینم و شرمنده از روی شما هستم که توفیق نیافتم تا از نزدیک
زیارتتان نمایم، زهی بی سعادتی و کم توفیقی.
خدایا؛ مرا ببخش و به آن ها پاداشی
شایسته عطا فرما(آمین).
