همه از ناوچه اوزا وحشت داشتيم. پيام آمد كه اين ناوچة
دشمن به سمت ما مي آيد. گلوله هاي ما در حال اتمام بود. فرمانده تصميم
عجيبي گرفت؛ گفت: «در رادار اوزا حتما مشخص شده ايم، حال اگر با سرعت به
سمت آنها حركت كنيم، با شناختي كه از عراقي ها دارم حتما فكر مي كنند ناوچه
كلاس پيكان است و فرار مي كنند.»