هم قد گلوله توپ بود ؛
گفتم : چه جور اومدی این جا ؟!
گفت : با التماس !
_ چه جوری گلوله ی توپ رو بلند می کنی میاری ؟
_ با التماس !
به شوخی بهش گفتم : می دونی آدم چه جوری شهید میشه ؟
لبخندی زد و گفت : با التماس !
... تکه های بدنش رو که جمع می کردم فهمیدم خیلی التماس کرده !
:: موضوعات مرتبط:
خاطرات ودلنوشته ها ,
خاطرات ,
:: بازديد از اين مطلب : 951
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 25