آخرين ارسال هاي انجمن
انجمن
نوشته شده توسط : محسن

شهید منصور رحیمی

زندگی نامه:

با درورد به محضر مقدس ولی عصر ارواحناء له الفداء و نایب بر حقش امید مستضعفان و رهایی بخش امت قهرمان ایران و زعیم کبیر عالم تشیع امام خمینی و سلام بر تمامی شهدای راه حق و فضیلت از بدر و احد تا کربلا و تا کربلای مکرر ایران مختصری از زندگینامه شهید منصور رحیمی جهت اطلاع برادران و خواهران عزیز خصوصا برادران دانش آموز همسنگرش در سنگر مدارس به عرض می رسد . سراسر زندگی کوتاه این شهید برایمان خاطره انگیز است . اما سعی می شود به اختصار بیان شود : شهید منصور رحیمی فرزند محمد علی در تاریخ اول فروردین ماه سال 1348 در خانواده ای شیعه مذهب و فقیر دیده به جهان گشود . دوران طفولیت قبل از ورود به دبستان کودکی کنجکاو و دوست داشتنی بود . در سن شش سالگی با علاقه زیاد به دبستان وارد شد و با استعداد زیادی که داشت همیشه کتب غیر درسی را مطالعه می نمود .  قبل از پیروزی انقلاب با وجود کمی سن علاقه زیادی به شنیدن نوارهای روحانیون مبارز نشان می داد و بطور کلی هرگونه اطلاعیه ، نوار و پوستر جدیدی بود از طریق او به خانواده می رسید . در عین حالی که به دوره راهنمایی راه یافته بود با تشکیل شدن بسیج در طالخونچه در آن ثبت نام کرد و همواره در نگهبانی ها و دوره های آموزشی و کلاسهای عقیدتی که از طریق بسیج تشکیل می شد شرکت می کرد و از حدود 10 سالگی بطور مرتب نمازهای پنجگانه را به جا می آورد و همیشه دیگران را نیز در ادا نماز اول وقت تشویق و ترغیب می کرد . او از عزت نفس در حد اعلای آن برخوردار بود و به همین علت به دلیل فقر زیاد خانواده اش و به منظور تهیه اشیاء مورد نیاز خودش و هر چه که وجود آنرا در خانواده تشخیص می داد در ایام تابستان و حتی جمعه ها به کارهای گوناگون می پرداخت ، از کارگری و بنایی یا  هر شغل کارگری و کشاورزی و از هیچ کاری عار نداشت . نوجوانی با شهامت و شجاعت و در عین حال با حیا بود . همیشه از صحبتهایی که از جنگ می شد اظهار علاقه شدید می کرد که به جبهه برود و در هر بار که به او گفته می شد تو شرایط سنی به جبهه رفتن را نداری ناراحت می شد و می گفت : هیچ چیز نباید مانع رفتن من به جبهه شود . بالاخره در تابستان سال 1362 تصمیم گرفت به جبهه برود زیرا آن چیز را که طالبش بود فقط در جبهه جنگ می توانست بیابد و آن معنویت بود . به همین منظور با استفاده از فتوکپی شناسنامه برادر بزرگترش در بسیج شهرضا ثبت نام نمود . و در مدت کوتاهی دوره های رزمی لازم را طی نمود و چون از طرف خانواده اش بعلت حضور برادرش در جبهه با اعزام او مخالفت شد او نا امید و مأیوس از بسیج شهرضا باز گردانده شد و هر شب اعتراض می نمود که چرا مخالفت می کنید که من به جبهه بروم من به وظیفه شرعی خود عمل می کنم . با حالت گریه و زاری می گفت : چرا من باید از خدمت در جبهه محروم باشم ، مگر من لیاقت خدمت به اسلام ندارم . به پدر و مادر خود می گفت : طبق فتوای امام اگر جبهه ها نیاز به نیرو داشته باشد رضایت والدین لازم نیست . اگر شما بتوانید به من بگویید نماز نخوان ، می توانید مانع جبهه رفتن من هم شوید . و با اینگونه صحبتها بزرگترها را قانع می نمود تا بالاخره 3 روز بعد از عاشورا از طریق بسیج مبارکه موفق به اعزام به جبهه شد و به آرزوی خود رسید . او تنها شانزده روز در منطقه مریوان در خط مقدم جبهه شرکت داشت و با ایثار و از جانگذشتگی در تاریخ 10/8/62 در عملیات والفجر4 که در غرب کشور انجام پذیرفت در راه اسلام و قرآن به لقاء الله پیوست و پیکر مطهر این شهید به همراه شهید شهریاری در گلستان شهداء شهر طالخونچه به خاک سپرده شد. [1]


4 ـ این شهید عزیز در هنگام شهادت فقط 14 بهار از زندگی پربرکت خود را پشت سر گذاشته بود، او جزء کم سن ترین شهیدان شهرمان می باشد.



:: موضوعات مرتبط: آشنایی با شهدا زندگی نامه , زندگی نامه چ--ر , شهید منصور رحیمی , عملیات والفجر4 ,
:: برچسب‌ها: شهدا , شهید منصور رحیمی , شهدای طالخونچه , شهدای شهر طالخونچه , ایران , زندگی نامه , وصیت نامه ,
:: بازديد از اين مطلب : 1724
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 10
تاريخ انتشار : جمعه 23 تیر 1391 | نظرات (0)
مطالب مرتبط با اين پست
ليست
مي توانيد ديدگاه خود را بنويسيد

کد امنیتی رفرش

پذیرش تبلیغات
ليست
       
خاطرات ودلنوشته ها
آشنایی با شهدا زندگی نامه
آشنایی باشهدا وصیت نامه
شهدای دیزیچه
موضاعات متفرقه
شهدای شهر طالخونچه
شهدا-عملیات
شهدای رهنان

شهدا را ياد كنيم حتي با يك صلوات

سلام مهمان گرامي؛
خوش آمديد ،لطفا برای حمایت اطلاعاتی ما
معرفي شهداي شهر ومحل خود در سايت عضو شويد
باتشکر مديريت سايت

عضويت در سايت