زندگينامه :
مسعود در سال 1331 در شهر قزوين ديده به جهان گشود دوران کودکي را در دامان پاک
خانواده اي متعهد و پرهيزگار گذراند و از همان کودکي عشق به ائمه اطهار و با احکام
الهي اسلام در قلبش جوانه زد 7 ساله بود که به همراه ديگر کودکان راهي مدرسه شد.
در کنار تحصيل به فعاليتهاي مذهبي و فرهنگي مي پرداخت.با شروع انقلاب اسلامي مسعود
نيز عاشقانه به صف مبارزان حق طلب پيوست و فعاليتهاي مبارزاتي خود را با راه اندازي
کتابفروشي و تکثير و توزيع اعلاميه ها و عکس حضرت امام (ره) آغاز کرد.پس از پيروزي
انقلاب مسعود يکي از مؤسسين سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در قزوين بود که در کنار
تلاش براي حفظ امنيت و آرامش شهر کار کتابفروشي را رها کرد و با تمام وجود خود را
وقف حراست و پاسداري از ارزشهاي انقلاب کرد. مأموريت هاي نظامي سپاه در ارتباط
برادران پاسدار با روحانيت از جمله فعاليت هاي او بود با شعله ور شدن آتش جنگ در
مرزهاي ميهن اسلامي اين سرباز جوان و عاشق امام زمان (عج) لباس رزم پوشيد و مردانه
قدم بر عرصه هاي خون و شهادت نهاد جبهه هاي کرمانشاه، قصرشيرين، ايلام و ميمک تجلي
گاه حضور پر شور او بود.در همين دوران با وجود مشغله کاري زياد و عشق به جهاد در
راه خدا با تقدير الهي و اصرار خانواده با همسري دلسوز و فداکار ازدواج کرد.
او که يکبار در بهار سال 1360 در عمليات ميمک زخم گلوله را به جان خريده بود بعد از
4 روز مجروحيت با عنايات حضرت ولي عصر (عج) از ميان سپاه دشمن به مقر رزمندگان
اسلام بازگشت. اين سرباز راه حق پس از حضوري پربار در جبهه هاي نبرد در حين عمليات
رمضان و در تيرماه سال 1361 درست در روز بيست و يکم ماه مبارک رمضان به پيروي از
مولا و مقتداي خود حضرت علي (ع) پس از عمري عاشقي و جانبازي در راه دوست در حاليکه
فرماندهي گردان قدس از يگان 17 لشگر علي بن ابيطالب (ع) را بر عهده داشت در سن 30
سالگي دعوت حق را لبيک گفت و به سوي عرش اعلي پر گشود .مزار پاکش در گلزار شهداي
قزوين واقع است برادر اين شهيد بزرگوار محمدمحسن نيز در جبهه به شهادت رسيده اند.
وصيت نامه :
بسم الله الرحمن الرحيم
لااله الا الله محمدرسول الله علي ولي الله آرزوي زيارت امام زمان (عج) را داشتم
امام غايب، آقايي که دنيا به نور جمالش روشن مي شود و با ظهورش کفر از روي زمين
برداشته مي شود .
سلام به رهبر انقلاب امام خميني قبل از هرچيز از استاد عزيز و گراميم عموي بزرگوارم
آقاي محمدعلي خلج تشکر مي کنم. اميدوارم که زحماتشان را حلالم کنند استادي که عشق و
شهادت را به من آموخت مرگ را برايم خيلي آسان نمود همانند کسي که لباس عوض کند چه
خوش است مرگي که در راه اسلام باشد در جهاد بين کفر و اسلام، سرگذشت جنگ هاي حضرت
رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) و علي (ع) را که مي شنيدم و همچنين شبي که
سيدالشهدا(ع) با 72 تن از يارانشان اتمام حجت مي کردند آرزو داشتم اي کاش چنين صحنه
اي هم براي من پيش بيايد کاش من در جمع آن ياران امام حسين (ع) بودم و حالا خوشحالم
که در اين نبرد شرکت دارم ولو اينکه ياران سيدالشهدا(ع) فرقشان با ما زمين تا آسمان
است زيرا که آنها هم جهاد اکبر را دارا بودند و هم در جهاد اصغر.به ياري حجت خدا
رفتند و ما آنجا دست به دامان آن شهيدان بزرگوار (شهداي کربلا) مي شويم تا ما را
شفاعت کنند.
...از همسر عزيزم که فکر مي کرد آنچه از خدا درخواست مي کرد من بودم ولي من لايق او
نبودم او خيلي باتقوا با ايمان و معتقد به انقلاب، مبارز در رژيم گذشته به اندازه
وسع خود بود اميدوارم مرا عفو کنند که من آنطور که مي بايد براي او و انقلاب نبودم.
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه الف--ج ,
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه الف--ج ,
عملیات عاشورا ,
:: برچسبها:
شهدا ,
عملیات عاشورا ,
:: بازديد از اين مطلب : 1147
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 5