خانه را رهن شرکت نفت کردم و پول گرفتم. فریدون رفت دانشگاه بوستون. چند وقت بعد منوچهر هم در آزمون پتروشیمی پذیرفته شده بود. بنابراین بقیه پول را هم به او دادم تا به خارج از کشور برود. فریدون در دانشگاه بوستون معماری می خواند و درسش را به خوبی با نمرات بي و آ پاس می کرد و بعد از سفر منوچهر به خارج آن دو در کنار هم بودند. منوچهر اوضاع را شناخته بود و در نتیجه باعث آگاهی و شناخت فریدون شد، به صورتی که فریدون، منوچهر را موجب فهم اوضاع از طرف خودش می دانست. منوچهر در بوستون، انجمن اسلامی دانشجویان را دایر کرد، ولی منوچهر قبل از درگیری های انقلاب به ایران بازگشت و فریدون به تحصیل خودش ادامه داد. به فریدون نامه می نوشتم و از او خواسته بودم برایم نوار بفرستد، تا صدایش را بشنوم. او در یکی از نوارهایش گفته بود "بابا وقتی ایران بودم می گفتند غرب کثیف است ولی حالا می بینم این کثافت ظاهری نیست، باطنا این جا کثیف است و در بد منجلابی افتاده ام. بابا دعا کن از این منجلاب بیرون بیایم." درگیری های قبل از انقلاب بود و کشت و کشتارهای لاله زار و ... .