|
|
ابوالحسن در سال 1340 درروستاي
زيباي «عالي بلاغ» از توابع شهرستان سنقر استان کرمانشاه متولد شد. کودکي
را در دامان پر مهر خانواده اي مذهبي گذراند و با معارف الهي اسلام آشنا
گرديد. 7 ساله بود که راهي دبستان کوچک روستا شد تا الفباي زندگي را
بياموزد و بعد از اتمام تحصيلات ابتدايي براي ادامه تحصيل راهي شهرستان
سنقر شد در همين دوران بود که با مبارزات روحانيت آشنا شد و زمزمه انقلاب
اسلامي را به گوش جان شنيد و مشتاقانه به صف مبارزان راه حق پيوست در
راهپيمايي ها حضوري فعال داشت و با تمام وجود در انتقال پيام انقلاب به
مردم تلاش مي کرد او که در راهپيمايي با شکوه 17 شهريور تهران حضور داشت و
به خاک و خون کشيده شدن عده زيادي از هموطنان را با چشم خود ديد کينه اي
عميق از رژيم سفاک پهلوي بر دل گرفت و با شدت بيشتري به مبارزه پرداخت بعد
از پيروزي انقلاب شکوهمند اسلامي به همراه گروهي از جوانان انقلابي به
فرماندهي شهيد محمد منتظري عازم جنوب لبنان شد اما با تجاوز رژيم بعثي به
خاک ميهن اسلامي براي دفاع از ميهنش به سازماندهي بسيج و اعزام جوانان غيور
شهر سنقر پرداخت چند ماه بعد در اواخر سال 1359 به جمع سبزپوشان سپاهي
پيوست و با توجه ب
ه توان بالا و روحيه و استعداد
عالي که داشت مسئوليت هاي متعددي را بر عهده گرفت و در بيش از 10 عمليات
موفقيت آميز چريکي منطقه کردستان شرکت کرد جبهه هاي نبرد شاهدي حماسه ها و
دلاوري هاي اين شير بيشه حق در عمليات هاي نصر7، کربلاي 5 و والفجر 10 بود.
سرانجام روح عاشق اين پرستوي مهاجر
قفس تن را تاب نياورد و روز بيست و پنجم اسفندماه سال 1366 در حاليکه
معاونت گردان تبوک از تيپ نبي اکرم (ص) را بر عهده داشت در سن 26 سالگي و
در حين عمليات والفجر10 در خاک حلبچه دعوت حق را لبيک گفت و به سوي آن وسعت
بيکرانه پر گشود.
وصيت نامه :
خدايا دوست دارم که با بدني تکه تکه و سوخته و پودر شده در گوشه بيابان و دور از هياهو و جنجال به ديدار تو آيم.
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه الف--ج ,
وصیت نامه الف--ج ,
عملیات کربلا5 ,
عملیات والفجر10 ,
:: برچسبها:
شهدای ایران ,
شهدای دفاع مقدس ,
شهدای کرمانشاه ,
شهدای سنقر ,
:: بازديد از اين مطلب : 1381
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 14
وصیت نامه
ربنا ظلمنا انفسنا وان لم تغفرلناوترحمنا لنکونن من الخاسرین.
وقتی که خواستم قلم بردارم و این چند کلمه را بعنوان وصایا بنویسم و در این فکر افتادم که این لحظه بلکه الان در محضر خداوند متعال هستم و با این بار گناه و معصیت میتوانم چه بنویسم؟
در دلم گفتم بار پروردگارا ،معبودا،رحیما ،رحمانا ،بنده و عبد گناه کارت ،شرمسار درگاهت هست،ولی ناامید هم نیست.امیدش از درگاهت این است که در لحظه های اخر ،طلب ببخشش و عفو نماید.اما اینک که در راه انجام تکلیف الهی و اسلامی و انقلابی ام درصف عاشقان کربلا عزم یورش بر کافران بعثی ،مزدوران امریکا و مستکبرین دارم .همه بدانند که بنده با ازادی تمام و با شناختی عمیق از توحید ،نبوت،امامت و معاد و قران کریم قدم به این معرکه و کوبیدن دشمنان اسلام برداشته ام و اجباری در کار نبود و این را هم باید گفت که همه باید بدانید همه رزمندگان با علم به اینکه امروز تمامی دشمنان اسلام در جبهه ای واحد بر علیه اسلام بسیج و مهیا شده اند،اسحله بر دوش گرفته و می جنگند.امروزه همه رزمندگان اسلام میدانند که اسلام با تمامی نیرو و تلاش در برابر کفر جهانی ایستاده است.
تکلیف است که در جبهه حضور پیدا کنید.امروزه زندگی ،زمانی معنی پیدا میکند که انسان مسلمان و مومن به معاد و.... بداندکه جنگ و دفاع کردند از قران و مکتبش مسئله ای است که از زندگی اش جدا نیست.در زمانی زندگی مفهوم پیدا میکند که انسان مسلمان اسلحه اش در دست باشد و از قانون و مکتبش قران و ارمان و حیثیت و ناموسش دفاع کند.افرین بر انهایی که خدا گونه برای رضای خدا و برای دفاع از مکتب خداوند به صف دشمنان خدا حمله و یورش بردند و صادقانه و مخلصانه جان خود را تقددیم درگاه خداوند نمودند.
پدرم و مادرم در فقدان من گریه و زاری نکنید من راه خود را شناختم و به سوی ان میروم. من هم مثل شهیدان دیگر راه خود را معین کردم و به سوی ان راه می روم.پدر و مادرم اگر از من بدی دیده اید، مرا ببخشید و مرا حلال کنید،چون فرزند خوبی برای شما نبوده ام پدر و مادرم ،برایم از خدا طلب مغفرت کنید ،برایم دعا کنید تا خداوند مرا از مخلصین خود قرار دهد.
پدرم برایم نمز بخوان . پدرم و مادرم برادران و خواهرانم را به مدرسه بفرستید تا درس بخوانند و با سواد شوند. ای پدر و مادرم :فرزند شما در راهی قدم برداشته است که علی اکبر امام حسین علیه السلام برداشته است.
برادران و خواهرانم برای من گریه و زاری نکنید.برادرانم ،بعد از من اسحله ی بر زمین افتاده مرا بردارید و با دشمنان اسلام بجنگید.اما شما ای خواهرانم با کارهایتان به استکبار جهانی بگویید که ماتا اخرین قطره ی خون خودمان از اسلام و قران دفاع خواهیم کرد.
ای فرهنگیان و ای معلمان در این مورد کار شما چیست؟ ایا شما باید دست روی دست بگذارید ؟نه ،شما باید با قلمتان به امریکا بگویید که ما از این انقلاب نگهداری خواهیم کرد. ای دبیران شما باید با درس دادنتان به فرزندان این ملت شهید پرور،صدای ایت استکبار جهانی را خفه کنید.
من از دبیران می خواهم در درس دادن کوتاهی نکنند.شما باید کاری کنید که خدا از شما راضی شود نه بنده خدا. هم باید بجنگید،هم درس بدهید.امروز علم تنها به درد شما نمیخورد،باید عمل هم داشته باشید.ای دوستان ،ای رفقا ،مرا حلال کنید و از سر تقصیرم بگذرید .از خدا بخواهید تا مرا ببخشد.جنگ را فراموش نکنید.
ای ملت ایران امام را تنها نگذارید .گوش به حرف منافقان و استعمارگران ندهید.
ای ملت،همیشه هوشیار باشید ،جنگ را فراموش نکنید، اسلام را تنها نگذارید.سلام مرا به امام برسانید.و به جای من قبر امام حسین علیه السلام را بوسه بزنید.
وسلام
قاسم دراهکی 22/11/64
ارسال شده توسط کاربر عزیز وبلاگ گمنام گرامی
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه چ--ر ,
:: برچسبها:
شهدای دوراهک ,
شهدای ایران ,
شهدای اصفهان ,
شهدای دفاع مقدس ,
دایرکتوری شهدا ,
:: بازديد از اين مطلب : 1110
|
امتياز مطلب : 3
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 18
تاريخ انتشار : دوشنبه 20 آبان 1392 |
نظرات (0)
|
|
وصیت نامه
قال المعصوم (علیه السلام) :فوق کل برد خیبر حتی یقتل فی سبیل الله
بالاتر از هر نیکی و احسانی ،بالاتری و برتری است ،مگر هنگامی که کسی در راه خدا کشته شود که بالاتر از ان هییچ نیست .هم اکنون که وصیت نامه را مینویسم با قلبی پر از عشق به جبهه و قلبی سرشار از ایمان و مطوئن عازم جبهه حق علیه باطل هستم.من ندای حسین گونه امام را با دل و جان پذیرفته و در خط حسین و پشت سر سید الشهدا حرکت می کنم و امیدوارم که خداوند این امتحان را از من سخت نگیرد و این سعادت بزرگش شهادت در راهش را نصیبم نماید.
باری خانواده ،پدر و مادرم افتخار کنید که توفیق شهادت نصیبم شده و راهم را ادامه دهید و اگر هم میخواهید گریه کنید بیاد سر بریده ابا عبدااه الحسین (علیه السلام) گریه کنید و امام را دعا کنید .حال که به جبهه میروم بدانید که از روی اگاهی کاملی که به اسلام و قران دارم می خواهم به جبهه بروم.و بدانید بنده بدون هیچ گونه اجباری می خواهم به جبهه بروم و میخواهم به جبهه بروم تا به دشمنان اسلام بفهمانم که اسلام تنها نیست و ما تا خون در رگ داریم اسلام و امام را یاری خواهیم کرد و ان شاالله باید کر بلا را ازاد کرد و بعد به سراغ دشمن رفت . ان شاالله .
وصیت من به مردم شهید پرور این است که پشت و پناه امام و رزمندگان اسلام باشید .پدرو مادرم و برادرانم مرا حلال کنید .و در اخر مرا در گلزار شهدای دوراهک دفن نمایید.
ارسال شده توسط کاربر عزیز وبلاگ گمنام گرامی
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه ع--ل ,
:: برچسبها:
شهدای دوراهک ,
شهید کوهی ,
شهدای ایران ,
جانبازان و شهدا ,
وصایای شهدا ,
زندگی نامه شهدا ,
:: بازديد از اين مطلب : 1127
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 12
تاريخ انتشار : دوشنبه 20 آبان 1392 |
نظرات (0)
|
|
شهيد اسماعيل يوسفي متولد سال 1339 در شهر مقاوم و شهيد پرور اهواز ديده به جهان گشود و در خانوادهاي مذهبي رشد كرد. وي علاقه زيادي به اسلام داشت. و هميشه در همه جا براي اسلام فعاليت مي كرد. شهيد يوسفي چنان عشقي به امام بزرگوار داشت كه در قسمتي از وصيتنامه خونبار خود نوشته بود اول اميد من به خداست و بعد به امام امت شهيد اسماعيل سرانجام به منظور حفظ مرزهاي ميهن اسلامي و دفع تجاوز بي رحمانه مزدوران صدام به جبهه هاي نبرد شتافت. ابتدا در جبهه هاي سوسنگرد و هويزه بر عليه كفار مي جنگيد و در اوائل سال 60 به ميعادگاه شهادت خود جبهه دارخويين اعزام شد. وي در تاريخ 21/3/60 در عمليات ظفرمند فرمانده كل قوا خميني روح خدا شركت نمود و با لب تشنه به مقام رفيع شهادت دست يازيد.
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه م--ی ,
فرماندهی کل قوا ,
:: برچسبها:
شهید اسماعیل یوسفی ,
سردار شهید ,
سرداران شهید ,
شهدای موثر در دفاع مقدس ,
شهدای اصفهان ,
شهدای مشهد ,
شهدای کرمان ,
شهدای ایران ,
عملیات فرماندهی کل قوا ,
:: بازديد از اين مطلب : 1089
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 5
تاريخ انتشار : جمعه 06 اردیبهشت 1392 |
نظرات (0)
|
|
وصيت نامه :
مادر مرا ببخش از اينكه نامه ام خون آلود است زيرا چيزي كه باعث نوشتن اين نامه شده يك تكه كاغذ و مقداري از خون جوانان تير خورده كه در روي دشت و بيابان سر بفلك كشيده مي باشد نوشته شده. مادر من با تمام قواي خود مي جنگم گرمي آفتاب تابستان، باد سرد پائيز، برف و باران سنگين زمستان را در جنگ تحمل مي كنم و خود را فداي اسلام و ميهنم مي كنم. مادر من از جبهه جنگ نمي گريزم زيرا نمي خواهم مايه سرافكندگي تو باشم گر چه تو از كشته شدن من گريه مي كني اما هميشه سربلند هستي و افتخار مي كني كه پسرت فداي مكتب و ميهن اسلامي خود شد مي گوئي او شجاعانه جنگيد و با افتخار كشته شد.
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه چ--ر ,
فرماندهی کل قوا ,
:: برچسبها:
سرداران شهید ,
دفاع مقدس ,
شهدای ایران ,
شهادت ,
عملیات فرماندهی کل قوا ,
:: بازديد از اين مطلب : 1098
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 10
تاريخ انتشار : جمعه 06 اردیبهشت 1392 |
نظرات (0)
|
|

شهيد جعفر طهماسبي پور، فرزند علي اصغر در سال 1334 در اردبيل به دنيا آمد. وي به خاطر حضور در جبهه، از كلاس چهارم دبيرستان ترك تحصيل نمود. در سال 1360 به عضويت سپاه پاسداران درآمد. و مدتي بعد مسوول پرسنلي تيپ عاشورا شد. در سال 1362 در جزيره طلاييه، بعد از اسارت، به دست نيروهاي بعثي به شهادت رسيد. وي همچنين متاهل و خيلي.....
:: موضوعات مرتبط:
خاطرات ودلنوشته ها ,
خاطرات ,
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه ز--ظ ,
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه ز--ظ ,
عملیات کربلای 1 ,
:: برچسبها:
شهید جعفر طهماسبيپور ,
طلاییه ,
دفاع مقدس ,
نرم افزار زندگی نامه شهدا ,
شهدا ,
شهادت ,
شهدای ایران ,
شهدای دفاع مقدس ,
شهداس اصفهان ,
عملیات کربلای 1 ,
:: بازديد از اين مطلب : 1107
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 10
تاريخ انتشار : پنجشنبه 26 بهمن 1391 |
نظرات (0)
|
|

در سال 1339 در بوانات و در خانواده اي متدين و مذهبي ديده به جهان گشود. تحت توجهات پدر و مادري مهربان تربيت يافت و از همان كودكي وجود مباركش با نماز و نيايش و معارف مذهبي آشنا گرديد. وي بعد از گذراندن دوران طفوليت وارد مدرسه شد و قدم در راه كسب علم و دانش گذاشت. تحصيلات وي تا سال سوم راهنمايي ادامه يافت اما مشكلات عديده زندگي او را از ادامه.....
به ادامه مطلب رجوع کنید...
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه چ--ر ,
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه چ--ر ,
عملیات والفجر10 ,
:: برچسبها:
سردار شهید عبدالرضا رنجبر ,
بوانات ,
شهدای بوانات ,
شهدای طالخونچه ,
شهدای ایران ,
شهدای دفاع مقدس ,
عملیات والفجر 10 ,
:: بازديد از اين مطلب : 1242
|
امتياز مطلب : 3
|
تعداد امتيازدهندگان : 6
|
مجموع امتياز : 22
تاريخ انتشار : سه شنبه 24 بهمن 1391 |
نظرات (0)
|
|
((خواهرم! مادرم! برادرانم! فرزندانم! همسرم! می دانم که برای آمدن من ثانیه شماری می کنید؛ ولی چه می کردم در زمانی که خدا مرا به میهمانی دعوت کرده بود و من عاشقانه به ملاقات خدا شتافتم.))
((در شرایطی که آماده و عازم صف مقدم جبهه نبرد علیه کفرجهانی هستم، احساس می کنم عازم دانشگاهی هستم که مکتبش شهادت و معلمش امام حسین (ع) می باشد.))
سردار شهید ایزدی در واپسین لحظه های زندگی خاکی اش می نگارد:
برادران و خواهران من بدانيد كه من آگاهانه در اين راه قدم نهاده ام چرا كه خون سرخ شهيدان از هابيل تا حسين(ع) و تا شهداي 15خرداد و از شهداي 17 شهريور تا شهداي كربلاي جنوب و غرب ايران صدا مي زنند كه چه شده است شما را؟ براي چه نشسته ايد؟ آخر ما مسلمان هستيم. در عصري زندگي مي كنيم كه ظلم و فساد از يك سو سراسر جهان را فراگرفته و و از طرف ديگر خوشبختانه انقلاب پيشتاز اسلامي ايران هم اكنون مرزها را يكي بعد از ديگري گشوده و به پيش مي رود. مي رود تا دست استعمارگران را از سر ملت مظلوم كوتاه كند و در اين راه است كه بايد كوشيد، بايد خون داد آنقدر بايد كشته بدهيم تا اسلام عزيز با ظهور مهدي(عج) پيروز شود و قسط و عدل الهي در سايه توحيد در سراسر جهان برقرار گردد. من بطور يقين درك كرده ام كه شهادت تصادفي نيست، بلكه لياقت و سعادتي است بزرگ و تنها حرف من به برادران و خواهران اين امت اين است كه اسلام و امام را داشته باشند كه در حقيقت قرآن را نيز حفظ كرده اند.
به ادامه مطلب رجوع کنید......
:: موضوعات مرتبط:
خاطرات ودلنوشته ها ,
خاطرات ,
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه الف--ج ,
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه الف--ج ,
فرماندهی کل قوا ,
:: برچسبها:
شهید ,
شهادت ,
ایزدی ,
محمود ایزدی ,
سرداران دفاع مقدس ,
شهدای دفاع مقدس ,
شهدای طالخونچه ,
شهدای ایران ,
عملیات فرماندهی کل قوا ,
:: بازديد از اين مطلب : 1451
|
امتياز مطلب : 4
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 20
يك روز شهيد عباسي به من گفت: دوست داري برويم ملاقات حضرت امام. گفتم: بله. رفتيم مشهد بعد متوجه شدم كه فقط فرماندهان عملياتي به ديدار امام مي برند. گفتم: عباسي پس مرا نمي برند. گفت: تو چكار داري من تو را مي برم. فكر مي كنم شهيد چراغچي ثبت نام مي كرد. به شهيد چراغچي گفت: ايشان معلم دوست و همرزم و معاون بنده در جبهه...
:: موضوعات مرتبط:
خاطرات ودلنوشته ها ,
خاطرات ,
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه م--ی ,
عملیات عاشورا ,
:: برچسبها:
سردارشهیدمحمدعلي عباسيمايوان ,
شهادت ,
شهدا ,
شهدای شهر طالخونچه ,
شهدای ایران ,
دفاع مقدس ,
زندگی نامه شهدا ,
وصیت نامه شهدا ,
عملیات عاشورا ,
:: بازديد از اين مطلب : 1127
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 50


در .......... سال 1344 در
روستای طالخونچه در خانواده ای متدین وزحمتکش دومین فرزند خانواده پا به عرصه حیات
گذاشت . پدر و مادرش نام مبارک او را ابراهیمگذاشتند. ابراهیم از همان ابتدا
دوران کودکی مورد توجه و علاقه خانواده خود بود و فردی بسیار مهربان بود . او
احترام خاص برای پدر و مادر و احترام خود قائل بود . ابراهیم تحصیلات خود را تا مقطع
ابتدایی در دبستان شهید مطهری طالخونچه گذراند ولی بدلیل علاقه به کمک به پدرش و
برطرف نمودن مقداری مقداری از مشکلات مالی خود تحصیل را رها نمود و به پدر خود کمک
کرد .
به ادامه مطلب رجوع کنید....
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه ع--ل ,
شهید ابراهیم عبدی ,
عملیات کربلا5 ,
:: برچسبها:
شهدا ,
شهید ابراهیم عبدی ,
شهدای طالخونچه ,
شهدای ایران ,
وصیت نامه ,
زندگی نامه ,
:: بازديد از اين مطلب : 1734
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 5


به نام الله
پاسدار خون شهیدان و با سلام به منجی عالم بشریت امام زمان (عج) و نایب بر حقش
امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی و رزمندگان عزیز در جبهه های نورعلیه ظلمت
زندگینامه پاسدار اسلام و قرآن برادر شهید غلامعلی شهریاری را آغاز می کنیم .غلامعلی در سال 1347 در یک
خانواده مذهبی و مستضعف در روستا طالخونچه دیده به جهان گشود . او در سن کودکی در
دامان مادر و جوار پدر مذهبی تربیت یافت . در سن هفت سالگی برای کسب دانش پا به
مدرسه نهاد و در....
به ادامه مطلب رجوع کنید....
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه ز--ظ ,
آشنایی باشهدا وصیت نامه ,
وصیت نامه ز--ظ ,
غلامعلی شهریاری ,
عملیات والفجر3 ,
:: برچسبها:
شهدا ,
شهید غلامعلی شهریاری ,
شهدای شهر طالخونچه ,
شهدای ایران ,
وصیت نامه ,
زندگی نامه ,
:: بازديد از اين مطلب : 1627
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 10
تاريخ انتشار : یکشنبه 25 تیر 1391 |
نظرات (2)
|
|


در پانزدهم خرداد سال 1345 در شهر ابادان فرزندی به دنیا آمد که نامش را صفرعلی انتخاب نمودند . خانواده ایشان از لحاظ مادی وضعیت خوبی نداشتند بر همین اساس پدر خانواده تصمیم گرفت که از آبادان به روستای طالخونچه مهاجرت نمایند که این مهاجرت در سال ............... به وقوع پیوست .
به ادامه مطلب رجوع کنید...
:: موضوعات مرتبط:
آشنایی با شهدا زندگی نامه ,
زندگی نامه م--ی ,
شهیدصفرعلی ماندیزاده ,
:: برچسبها:
شهدا ,
شهید صفر علی ماندیزاده ,
شهدای شهر طالخونچه ,
شهدای ایران ,
شهید ,
شهادت ,
طالخونچه ,
وصیت نامه ,
زندگی نامه ,
:: بازديد از اين مطلب : 1625
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 25
|
|
|