آخرين ارسال هاي انجمن
انجمن
نوشته شده توسط : محسن

يك كيسه سرم گير آورده بود. يواشكي مي رفت، پر از آب مي كرد و مي ريخت تو دهان بچه ها.

روز اول مرداد بود. تشنگي، جان به لب همه آورده بود. 

زخمي ها همان طور افتاده بودند كف سوله.

اين همه خطر كرد ، يك بار خودش آب نخورد.

تازه يك روز از اسارتشان مي گذشت. از صبح بر زمين ننشست. ديشب هم همه اش دنبال آب بود.  

وقتي صبح شهيد شد، تشنه بود. به جاي خودش به چند نفر ديگر آب داد.


روزنامه ايران




:: موضوعات مرتبط: خاطرات ودلنوشته ها , خاطرات , شهدا-عملیات , عملیات مرصاد ,
:: برچسب‌ها: خاطرات , عملیات مرصاد , تشنه لب , لب تشنه , شهدای گمنام ,
:: بازديد از اين مطلب : 875
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 5
تاريخ انتشار : دوشنبه 22 مهر 1392 | نظرات (0)
پذیرش تبلیغات
ليست
       
خاطرات ودلنوشته ها
آشنایی با شهدا زندگی نامه
آشنایی باشهدا وصیت نامه
شهدای دیزیچه
موضاعات متفرقه
شهدای شهر طالخونچه
شهدا-عملیات
شهدای رهنان

شهدا را ياد كنيم حتي با يك صلوات

سلام مهمان گرامي؛
خوش آمديد ،لطفا برای حمایت اطلاعاتی ما
معرفي شهداي شهر ومحل خود در سايت عضو شويد
باتشکر مديريت سايت

عضويت در سايت