نام شهيد:  بهمن                  نام خانوادگي: عباسي

نام پدر: قهرمان                         نوع عضويت:دانش آموز

 تاريخ تولد:4/2/1342                 شماره شناسنامه:     14960 

تاريخ شهادت:15/5/1361                  محل شهادت:قصرشيرين

وضعيت تحصيل:اول دبيرستان

از نامه هاي شهيد:

بنام الله پاسدار حرمت خون شهيدان وبادرود بهرهبركبير انقلاب اسلامي ايران امام خميني؛وباسلامي گرم ازراه دور ونامعلوم به شما برادران عزيز؛ازخداوند متعال خواستارم كه حال شما خوب باشد وناراحتي دربين نداشته باشيد. برادر عزيز تر ازجانم علي!!

اگر ازاحوالات اينجانب برادر حقيرتان راخواسته باشيد؛غمي دربين نيست به جز دوري ديدار شما وخانواده محترمتان كه آن هم اميدوارم به خواست خداوند تازه گردد.......

برادرجان ازطرف من به خانواده مهربانتان؛مخصوصا شيرين خانم وپسرعمويت مهدي سلام گرم مرا برسان وبه آنها بگو:مهرباني هاي شما ازياد نرفته وهميشه دعاگي آنها مي باشم.....

د اين نامه رادرجائي مينويسم كه فردا به جنوب اعزام خواهم شد.واز شما برادرم معذرت مي خواهم كه موقع اعزام شده ازپادگان قدس نتوانستم از شما خداحافظي كنم ...

دوست عزيز؛اميدوارم كه مرا بخاطر اين ناداني ببخشي،،.

ديروز يعني مورخه 7/5/1361 خاوري وسهراب يادگاري نيز به اينجا؛يعني پادگان الله اكبر اسلام آباد آمدند ولي اعزام شدن آنها هنوز معلوم نيست...

باري برادرعزيزم جاي شما اينجا خيلي خالي ميباشد موقعيكه ياد آن حركات شما ونصيحتهاي شما مي افتم چشمم ازاشك پر مي شود...دوست داشتم تو برادر مهربان اينجا بوديد ومرا ياري ميكرديدوهمچون گذشته عصاي دست من مي شديد ومراهدايت ميكرديد ومن راازدره هاي شيطاني كه گهگاهي سر راه من ميشوند نجات ميداديد.ولي ناراحت نباش؛حال وهواي اين مكان مقدس واين افراد پاك آدمي را زيرو رو ميكند ودراوتحولي بوجود مي آورد كه باور كردني نيست...

برادر عزيزم من به اين جهت بدون اطلاع شما وخانواده خود به سوي جبهه شتافتم كه خود را پيرو خط امام ميدانستم وتا ازوسائل سمعي وبصري سخنان امام رادرمورد جوانان وتشويق كردن آنان براي اعزام به جبهه شنيدم به سخنان او وخود او يعني امام بزرگوار وقلب تپندن امت اسلامي واميد مستضعفان جهان لبيك گفته وشتافتم.......

برادرعزيزم چون فردا مورخه9/5/1361 مرا به جنتوب اعزام خواهند كرد واحتمال شهيد شده نيز خصوصا براي من 90درصد مي باشد بعلت اينكه بيسيم چي هستم وبايد پيشاپيش گروه وفرمانده حركت كنم واگر تيري يا خمپاره اي ازطرف دشمنان اسلام وقرآن شليك شود اولين نفري كه كشته خواهد شد منم واغلب درحملات دشمنان قصد كشتن بي سيم چي رادارند اينكه ارتباط گروه را باپشت جبهه قطع كنند .ازشما تمنا مي كنم كه براي سومين بار مرا ببخشيد واز بچه هاي كتابخانه ازطرف من عذرخواهي كنيد وبه يك يك آنها سلام برسانيد مخصوصا به علي جهاني وخانواده او وبه عباس اسدي وبه محمد طيبي وبه فتح الله قاسملو وبه آن دست وپا شكسته يعني مظفر قاسملو ودوست عزيزم كه شيرين كاري هاي او وقتي يادم مي افتد ازخنده روده بر مي شوم وهمچون ازطرف من به يدالله دوستان وخانواده شهيد سلام برسان وبگو بهمن گفت :من قسم خورده بودم كه راه اورا ادامه دهم واينكار درحال انجام است وبگو بهمن گفت :انتقام دوستانم راخواهم گرفت البته به رضاي الله..........  

 دوست عزيزم؛براي من نامه ننويس تاجايم مشخص شود آنوقت برايت نامه مي نويسم ونيز به تو آدرس ميدهم تا تونيز بنده را اگر دلت خواست يادكني...

حتما به خانه ما رفته وبگو:بهمن خيلي سلام رسانده وحالش خوب مي باشد؛ناراحت نباشيد ونيز مدت ماموريت من سه ماه مي باشد وتا سه ماه نمي توانم بيايم ...

راستي علي جان بعد از نمازهايت دعا كن كه من شهيد شوم

وبه پيش اصغر{دوستان}كاظم{جهاني}امير{صمدي مقدم}فتح الله{قاسملو}وحميد{پيشخورد} بروم