آخرين ارسال هاي انجمن
انجمن
نوشته شده توسط : محسن

نام: اکبر

شهرت: ملکی

نام پدر: حسین

تاریخ تولد: 1334

محل تولد: ديزيچه

تاریخ شهادت: 22/11/1360

محل‌شهادت: تنگة چزابه

نام عملیات: طریق‌القدس


 

تا قله عاشقی سفر کرد و گذشت               در عالم عاشقی خطر کرد و گذشت

خورشید‌صفت برآمد از قله عشق               این شام سیه را سحرکرد و گذشت

 

بعد از شهادت اكبر برادرش مجروح و پايش قطع  گرديد. برادر زنش ده سال اسير زندان‌هاي رژيم بعثي عراق شد و پسرخواهرش نيز به‌شدت  مجروح شد، اين جوشش خون شهيد است كه خون را در رگ جامعه به‌جوش مي‌آورد و نمي‌گذارد که عَلَم شهيد به زمين بيفتد.

اكبر ملكي در سال1334 در شهر ديزيچه و در خانواده‌اي مستضعف و مذهبي پا به عرصه هستي گذاشت. وي در سال 1353، يعني در نوزده  سالگي  به خدمت سربازي رفت و پس از اتمام دوران سربازي سرگرم كسب‌وكار شد. او در سال 1356 ازدواج كرد كه حاصل اين ازدواج سه فرزند بود. حالا صداي فرياد دادخواهي مردم مظلوم  ايران کاخ شاهنشاهي، ايران را زير و رو می‌كرد و مردم ايران در صفوف به‌هم‌فشرده در راهپيمایي‌ها شركت مي‌كردند و اكبر ملكي نيز با قامتي بلند و صدایي رسا پا به پاي مردم حق‌طلب بانگ الله اكبر سر مي‌داد.

او حتي دستگير شد و براي مدتي نيز مأموران  شاهنشاهی وی را بازداشت کردند، ولي دست از حمايت رهبر انقلاب اسلامي ايران برنداشت  و همچنان تا پيروزي انقلاب و سرنگوني رژيم فرياد زد.

شهيد اكبرملكي قبل از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي ايران به رهبري حضرت امام خميني كبير در كارخانه سيمان سپاهان استخدام شد، ولي  جنگ تحميلي رژيم بعثي عراق، مردان غيور اين آب و خاك را به دفاعي جانانه مي‌طلبيد و اكبر ملكي كه حالا خود يكي از اعضاي فعال بسيج كارخانه سيمان سپاهان بود براي دفاع  از حريم دين و ميهن پا در عرصة جنگ گذاشت.

دوستان و وابستگان او هر بار كه مي‌خواست به جبهه اعزام شود، به او توصيه مي‌كردند که چون زن و بچه دارد، از رفتن به جبهه صرف نظر كند؛ ولي او همچنان مهياي رفتن به سرزمين ايثار و شهادت بود. فقط يك نفر ياراي آن را داشت كه او را از رفتن باز دارد و آن هم یکی از روحانیان محل بود. وقتي از او خواست به علت تعهدي كه درمقابل خانواده دارد، از رفتن به جبهه خودداري كند، او خوابي  را كه ديده بود براي شيخ تعريف كرد و شيخ نيز در مقابل گفتار او لب فرو بست.

او بعد از شش ماه كه در جبهه بود، به مدت بیست روز به مرخصي آمد، ولي با حالي دگرگون مانند كسي كه مرغ جانش در هواي دوست پر مي‌زند و تحمل قفس را ندارد، باز هم به جبهه بازگشت. او با آن صورت گشاده و شانه‌هاي  متناسب و بازوان قويِ مردانه برگشت تا باز هم با آرپي‌جی‌اش در مقابل تانک‌های متجاوزان  بایستد.

در روز 22 بهمن 1361 سالروز پيروزي انقلاب  اسلامي ايران، وقتي كه مزدوران باز هم قصد داشتند يك بار ديگر شهر آزادشده بستان را پس بگيرند، اكبر پا به پاي همرزمان و دوشادوش اين ازجان‌گذشتگان چون سدي محكم به مقابله  با آنها پرداخت و داغ پيروزي را به دل دشمنان گذاشت كه در اين نبرد قهرمانانه، شهادت، اکبر را به آغوش خویش کشید.

 

گزیده‌ای از وصيت‌نامه شهيد اكبر ملكي

بسم الله الرحمن الرحيم

بنده مي‌روم براي ميدان رزم كه با كفار بعثي بجنگم. انشاء الله که پيروز خواهیم شد. اگر شهيد شدم براي قرآن و راه حق شهيد مي‌شوم. براي من دلگير نباشيد كه در راه حق قدم نهاده ام . من همچون شهداي كربلا پيرو امام زمانم هستم. و راه حق را ادامه خواهم داد.



:: موضوعات مرتبط: زندگی نامه م--ی , وصیت نامه م--ی , شهدای دیزیچه ,
:: برچسب‌ها: شهدای دیزیچه , شهدای مبارکه , شهدای اصفهان , شهدای دیزیچه مبارکه , وصیت نامه , وصایا , زندگی نامه ,
:: بازديد از اين مطلب : 1388
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 4
|
مجموع امتياز : 8
تاريخ انتشار : سه شنبه 26 اسفند 1393 | نظرات (1)
مطالب مرتبط با اين پست
ليست
مي توانيد ديدگاه خود را بنويسيد

محمدرضا در تاريخ : 1395/08/24 - - گفته است :
با سلام
تاریخ شهادت اکبر ملکی 11/22 میباشد و برادرش رضا جانباز 70درصد میباشد و پسر خواهرش علی قاسمی جانباز 50 درصد میباشد و من که برادر خانم شهید هستم حدود 9 سال اسارت و 50 درصد جانباز هستم
پاسخ : ممنون از شما .اصلاح گردید.

کد امنیتی رفرش

پذیرش تبلیغات
ليست
       
خاطرات ودلنوشته ها
آشنایی با شهدا زندگی نامه
آشنایی باشهدا وصیت نامه
شهدای دیزیچه
موضاعات متفرقه
شهدای شهر طالخونچه
شهدا-عملیات
شهدای رهنان

شهدا را ياد كنيم حتي با يك صلوات

سلام مهمان گرامي؛
خوش آمديد ،لطفا برای حمایت اطلاعاتی ما
معرفي شهداي شهر ومحل خود در سايت عضو شويد
باتشکر مديريت سايت

عضويت در سايت