وصيتنامه

بسم الله الرحمن الرحيم ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون. کساني‌ را که در راه خدا کشته شدند، مرده مپنداريد؛ بلکه زنده‌‌اند و نزد پروردگارشان روزي مي‌خورند. آري هر که به اين جهان آيد، اهل فنا خواهد بود. خوشا به سعادت کساني که اين آيه شريفه درباره آنها مصداق پيدا کند. من، سيد يوسف ژيان صياد در حاليکه در صحت کامل به سر مي‌برم وصيت نامه خويش را به شرح ذيل مذکور مي‌دارم: اينجانب سيد يوسف ژيان صياد فرزند سيد رحيم، فرزند سيد يوسف، شماره شناسنامه 66147 تاريخ تولد 1344/6/1صادره از مشهد. اول از پدر و مادر عزيزم و ديگر دوستان و يارانم تقاضا دارم اگر به من اين توفيق جليل داده شد و جان ناقابل خود را هديه به حضرت احديت کردم و شهيد گرديدم که البته آرزوي ديرين من است و همه وقت اين جمله مبارکه را زمزمه مي‌کنم: اللهم ارزقنا توفيق الشهاده في سبيلک و به اين فيض عظما نايل آمدم، بر من نگرييد؛ زيرا اگر بر جنازه من اشک ريختيد، اول اينکه ناراحت مي‌شوم و مي‌دانم که شما خواهان اندوه من نيستيد و در ثاني، وقتي دشمن اندوه شما عزيزان را مشاهده کند، مسرور مي شود. پس سعي کنيد با مخفي داشتن اندوه خويش اول من را شاد کنيد و بعد دشمن اسلام را در نهايت پستي و مذلت قرار دهيد. پدر عزيزم، اميدوارم شما قيوميت اموال مرا قبول کنيد؛ هر چند من از اين دنيا چيزي ندارم و نداشته ام که بخواهم درباره آنها سفارشي کنم، غير از چند جلد کتاب که خريد مقداري از آنها به ياري شما بوده است، وقتي به حرم مطهر مشرف مي شويد، حقير را از دعاي خير فراموش نکنيد؛ زيرا ما هر چند با مقام باشيم، باز هم به دعاي خير شما محتاج بوده و خواهيم بود. در پايان چند کلمه پيام يا هر چه تصور مي کنيد، خدمتتان تقديم مي کنم: شما اين‌ را مي دانيد ملتي که در راه خدا قيام کند و از زير بار ظلم ابرجنايتکاران زمانه رهايي يابد، خواه ناخواه برايش مشکلاتي بروز خواهد کرد. که از يک طرف احساس بزرگتري مي کنند ، ليبرالها از طرف ديگر و سرمايه‌دارها و خانها و... همه مي‌خواهند زمام امور را به دست گيرند، ولي ملت عزيز و غيور ما انقلاب نکرد که از چاله در بيايد و به چاه بيفتد؛ لذا روحانيت مبارز و آگاه که ضربه‌هاي وحشتناک گذشته را هنوز بر وجود خويش احساس مي کرد، مصمم شد تا نگذارد ديگر اين مطرودين قد علم کنند. البته اين روحانيت به رهبري رهبر عزيزمان روح الله الموسوي خميني، توانست اين نظام جمهوري اسلامي عزيز را پايه گذاري کند که از خدا مي خواهم اين جمهوري اسلامي را به رهبري امام خميني براي ما حفظ کند . حال که اين جنگ تحميلي پيش آمده، واجب کفايي است برويم و جبهه‌ها را پر کنيم و من هم، چون اين مهم را احساس کردم، وظيفه خود ديدم تا بروم و سهم کوچکي در جبهه‌ها داشته باشم. حال از شما تقاضا دارم خود را آماده کنيد و نگذاريد اين گروهکهاي از خدا بي‌خبر، اين‌طور اين ملت مظلوم و شهيدپرور را به وسيله بمبها ناجوانمردانه به شهادت برسانند. هرچند ما به شهادت افتخار مي‌کنيم. شهادتي که در جبهه باشد و روبه‌روي دشمن! نه آن‌طور مظلومانه. واقعاً اينها که عزيزان ما را اين‌گونه به خونشان غوطه‌ورمي‌‌کنند، از خداوند شرم و حيا نمي ‌کنندکه آري ما به اين نداي حسين لبيک مي‌گوييم. ولي در زمان خودمان مي گوييم: هل من ناصر ينصرنيک لبيک يا محارالله. و با فرياد حسين مي خروشيم: هيهات من الذله. آري اين شعار ما است: حسين حسين شعار ماست شهادت افتخار ماست.

زندگينامه

شهید سید یوسف ژیان صیاد معروف به هاشمی در سال 1344 در جوار بارگاه ملکوتی حضرت رضا در خانواده ای روحانی وانقلابی چشم به جهان گشود پدربزرگوار ایشان از روحانیون سرشناس و خیر بود که دسترنج خود را از راه کشاورزی و دامداری بدست می آورد در بین فقرا تقسیم می کرد و هر چند گاه به روستاهای محروم سر می زد و به مستمندان کمک می کرد و از گرفتن شهریه حوزه نیز امتناع می نمود. آری سید یوسف دوران کودکی را در خانواده ای متدین خیر و زحمت کش سپری می نماید خواهر بزرگوار ایشان در خاطره ای از ایام کودکی و نوزادی یوسف می گوید: روزی از روزها برای برداشت محصول گندم به همراه پدر ومادر و برادرانم به بیابان رفتیم و در هوای گرم مشغول درو کردن گندم شدیم مادرم قنداقه ی سید یوسف را که دوران شیر خوارگی را می گذراند در سایه ای گذاشت ناگهان با صدای یکی از برادرانم متوجه شدیم ماری به طرف قنداقه ی سید یوسف می رود . به سرعت خود را بالای سر یوسف رساندیم دیدیم مار بزرگی بر گردن یوسف حلقه زده است و کاری از دست ما بر نمی آید به جز توسل به اهل بیت ( علیهم السلام) و استمداد از باری تعالی همه ی ما نظاره گر بودیم که دیدیم مار بدون هیچ آسیبی از روی قنداقه ی سید یوسف کنار رفت و به راه خود ادامه داد وسید یوسف از مرگ حتمی نجات یافت سید یوسف دوران ابتدایی را با موفقیت چشم گیری گذراند و سپس وارد حوزه ی علمیه المهدی( عج) شد و در مدت 4سال مقدمات دروس حوزوی را با موفقیت گذراند و چهره ای محبوب در میان طلبه ها بود و هر کس دوست داشت به نوعی با ایشان معاشرت داشته باشد یا هم مباحثه ی ایشان باشد فعالیتهای دوران انقلابروحانی شهید سید یوسف با آن که در دوران انقلاب اسلامی سن کمی داشت در سن 13 سالگی با آگاهی بالایی که داشت به صف انقلابیون پیوست و همراه توده ی مردم در راهپیماییها شرکت می کرد . ایشان همچنین در دیوار نویسی و پخش نوارها و اطلاعیه های حضرت امام خمینی بر ضد رژیم دیکتاتور پهلوی نقشی بزرگ ایفا نمود و برای آگاهی بخشیدن به مردم و جوانان از هیچ تلاشی فروگذاری نمی کرد خصوصیات اخلاقیبرخی از سجایای اخلاقی شهید یوسف به شرح زیر است:1 بسیار مهربان و خوش برخورد بود 2 به صله رحم اهتمام می ورزید 3نماز شب او ترک نمی شد حتی درشبی که مراسم ازدواج او بود پدر خانم ایشان می گوید سید یوسف در کنار رختخواب همسرش مشغول نماز شب بود 4 بطور مستمر شبهای جمعه را در دعای کمیل حرم مطهر امام رضا شرکت می نمود و به هیچ بها نه ای ترک نمی شد 5 از وقت خود به خوبی استفاده می کرد و فرصتها را غنیمت می شمرد و حتی در حال راه رفتن مشغول ذکر و دعا بود 6 نماز را همیشه با حوصله و تمانینه می خواند 7 همراه پدر بزرگوارش به تأسی از اجداد طاهرینش علی به درب خانه فقرا غذا می برد و به مستمندان کمک می کرد 8 به پدر ومادر احترام خاصی می گذاشت و گاه دست آنها را می بوسید و یا به پاهای انها بوسه میزد هیچ گاه جلوتر از پدر خود راه نمی رفت و هر گاه در مکانی می خواست همراه و در حضور پدر بنشیند از پدر اجازه می گرفت . پدر و مادرش نیز او را خیلی دوست می داشتند و افزون بر این در میان فامیل هم از محبوبیت خاصی برخوردار بود 9 به رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی علاقه ی زیادی داشت و همواره در پی اجرای فرامین ایشان می کوشید ویکی از آرزوهای بزرگش این بود که حضرت امام را از نزدیک ملاقات کند که بالاخره با تلاش فراوان در یکی از روزها همراه مادرش گرامیش به ملاقات حضرت امام خمینی نایل آمد و از نزدیک چهره منور ایشان را زیارت نمود و ازآن پس شیفته ی امام شد و سخنان و فرامین پیامبر گونه ایشان را با دقت بیشتری گوش می داد و عمل می نمود حضور در جبههروحانی شهید سید یوسف هاشمی در سن 16 سالگی برای دفاع از میهن اسلامی و لبیک گویی به ندای حسین زمان حضرت امام خمینی با اشتیاق فراوان عازم جبهه شد ودر جبهه و در سخت ترین ماموریت های جنگ یعنی تیم اطلاعات عملیات و نیز تیم تخریب به خدمت مشغول شد او در دوسنگر علم ودانش و جهاد و دفاع هم زمان مشغول سنگربانی بود در مدرسه علمیه المهدی همراه همرزمان و همکلاسی های خود به مباحثه معارف اسلامی و علوم دینی مشغول بود و در مواقع عملیات ها و نیز مواقع بحرانی جنگ به سرعت خود را به جبهه می رساند . ایشان چند مرتبه به جبهه اعزام شد و در عملیات فتح المبین به شدت مجروح شد و صدترکش ریز و درشت به دست پا و دیگر اعضای بدن اصابت کردکه بر اثر آن مدت 3 ماه دربیمارستان قائم 2 بستری بود و چندین بار برای درآوردن ترکشهای بزرگ از بدنش مورد عمل جراحی قرار گرفت و دهها ترکش ریز هم همچنان در بدن مبارکش باقی ماند او پس از بهبودی نسبی مجددا به جبهه اعزام شد و در عملیاتهای مختلف شرکت می نمود . حضور در جبهه بطور ذاتی عامل دگرگونی انقلاب تحول و خودسازی رزمندگان بود و در سید یوسف هم تاثیری ژرف گذاشت به گونه ای که از او انسانی الهی و خود ساخته ساخت که در کنار حضور در جبهه و دفاع از میهن اسلامی عبادتها ی او رنگی دیگر به خود گرفته بود روزهای دوشنبه و پنج شنبه هر هفته را روزه می گرفت و نماز شب او ترک می شد نیل به شهادتسید یوسف پس ا ز سالها مجاهدت در راه خدا و با آن که هنوز ترکشهای عملیات فتح المبین را با خود حمل می کرد و بدن نازنین او را آزار میداد در عملیات عاشورا در ارتفاعات میمک بر اثر اصابت گلوله ی توپ بدنش متلاشی شد و روح بلندش به مل?وت اعلی پیوست ومیهمان اجداد طاهرینش و جده اش فاطمه ی الزهرا گردید و در حرم مطهر رضوی به خاک سپرده شد.