آخرين ارسال هاي انجمن
انجمن
نوشته شده توسط : محسن
بسم ربالشهداءوالصدیقین زندگی شهداء همه اش خاطره است ولی به پیشنهاد و درخواست دوستان از من تقاضا شد خاطره ای را ذکر کنید تا در سایت شهدای روستای علوی استفاده شود.

 خوب اوائل انقلاب بنده حقیر 8 ساله بودم و حدوداً 9 سالی را هم باسید رحیموسید احسانگذراندم و بیشتر اوقات در کنار هم بودیم؛ آنچه قابل ذکر است اینست کهسید احسانبا سن کمی که داشتند از روحیه بسیار بالایی برخوردار بودند که زبانزد خاص و عام بود. در اوائل انقلاب که خیلی از جوانها سرگرم عیش و نوش خود بودند، ایشان به فکر انقلاب و امام خمینی(ره) و دوستان معنوی خود بودند که از جمله دوستانی که می توانم ذکر کنم آقایان سید رضا جعفری، سید حسن اخوان و ... بودند. هرجا که می دید ظلمی واقع شده یک تنه در مقابل بی عدالتیها می ایستاد و با آنها در حد توان مقابله می کرد.



من یادم هست عده ای از جوانهای روستا یک فرد متدین را دوره کرده بودند و اورا اذیت می کردند وسید احساندر برابر همه آنها ایستادگی می کرد و می گفت:اگر شجاعت دارید و به اصطلاح پنجره را شش جره می کنید به فرمان امام پاسخ دهید و او را کمک کنید و به جبهه ها بروید و می گفت کُرکُری خواندن در تاریکی و رقصیدن کار ناجوانمردان است. و بعد از اینکهسید رحیمدر سال 1361 به جبهه ها رفتند و به شهادت رسیدندسید احسانحالت عجیبی داشت و می گفت:من باید انتقام برادرم را از صدامیان بگیرمو چندین مرتبه به جبهه رفتند و آخرین دفعه ای که به جبهه رفتند عملیات 4 و5 در سال 1365 بود که در عملیات قبل از رفتن به سنگر خود را عطر آگین می کند و دوستان می گویند: سید مگر خبریه؟ و سید احسان می گوید:خدا را چه دیدی، شاید ماراهم پذیرفتو بعد از چند ثانیه ای به درجه رفیع شهادت نائل می شود و ایشان دائم می گفت که من هم می خواهم همانند برادرم مفقود باشم و جنازه ام برنگردد ولی با تلاش دوستان ازجمله آقای عبداله غلامی که به اهواز رفته بودند با تلاشهای فراوان توانستند جنازه را پیدا کنند و به علوی منتقل کنند.
اولین گروه از خانواده شهداء که به مکه اعزام شده بودند، آقای اخباری با صدای دلنشین خود روضه ی حضرت زهرا(س) را در کنار قبرستان بقیع خوانده بودند و نواری که والده اینجانب به ایران آورده بودند خیلی تأثیر گذار و مفید بود وسید احسانعلاقه وافری به این نوار داشت و روزی نبود که این نوار را گوش ندهد و ما می گفتیم چه تازه گی برای تو دارد که هر روز این نوار را گوش می دهی؟ و در موقع گوش دادن به آن اشک از دیدهایش سرازیر می شد و خلاصه تمام زندگی ایشان سرشار از معنویت صفا و صمیمیت بود. در کاشان هم که مشغول کار آهنگری بودند، استاد ایشان رضایت کامل از ایشان داشتند و هیچ موقع از سختی کار و گرما و سرمای کاشان سخنی نمی گفت و همیشه بشاش و خنده رو بود و ناراحتی ها را درون خود هضم می کرد و هر موقع به علوی می آمد می گفت:بیایید کنار هم باشیمو به خواهر و برادران خود علاقه فراوانی داشت. خوب آنچه ذکر شد گوشه ای از خاطراتسید احسانبود. اینجانب که ایشان را خوب نشناختم و شهیدان را شهیدان می شناسند.

انشاالله بتوانیم از ادامه دهندگان راهشهداءباشیم.


:: موضوعات مرتبط: خاطرات ودلنوشته ها , خاطرات ,
:: برچسب‌ها: شهدای علوی , شهدای روستای علوی , خاطرات ,
:: بازديد از اين مطلب : 917
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 2
تاريخ انتشار : یکشنبه 02 شهریور 1393 | نظرات (0)
مطالب مرتبط با اين پست
ليست
مي توانيد ديدگاه خود را بنويسيد

کد امنیتی رفرش

پذیرش تبلیغات
ليست
       
خاطرات ودلنوشته ها
آشنایی با شهدا زندگی نامه
آشنایی باشهدا وصیت نامه
شهدای دیزیچه
موضاعات متفرقه
شهدای شهر طالخونچه
شهدا-عملیات
شهدای رهنان

شهدا را ياد كنيم حتي با يك صلوات

سلام مهمان گرامي؛
خوش آمديد ،لطفا برای حمایت اطلاعاتی ما
معرفي شهداي شهر ومحل خود در سايت عضو شويد
باتشکر مديريت سايت

عضويت در سايت