آخرين ارسال هاي انجمن
انجمن
نوشته شده توسط : محسن

نام: یونس
نام خانوادگی: بهرامی
تولد: 1344 – روستای ور سفلی
شهادت: 1360 – دارالخوئین
...................................................
شهيد يونس بهرامي در سال 1342 در خانواده‌اي متدين و زحمتكش به دنيا آمد. وي تحصيلات ابتدايي را در مدرسه ابن سينا و راهنمايي و دبيرستان را در مدرسه انديشه گذراند. در كودكي بيماري حصبه گرفته بود و پدر ايشان وي را به بيمارستان برده و به علت شدت علاقه‌اي كه به اين فرزند داشته‌اند كيف پولش را جلوي دكتر مي‌گذارد و مي‌گويد اين پول و اين بچه! هر چه پول مي‌خواهي بردار و اين بچه را خوب كن. دكتر مي‌گويد كيفت را بردار من دردش را شناختم.

يونس با اينكه سنش كم بود پدر و مادرش را به كارهاي خير دعوت مي‌كرد و محبت زيادي هم به آنها داشته است. در كار خانه كمك كار مادر و در امر كشاورزي كمك پدر مي‌كرده است. در سن 10 سالگي نماز و در 13 سالگي روزه را با وجود اينكه تابستان بوده شروع مي‌كند.
در زمان انقلاب جزء اولين كساني بوده كه مرگ بر شاه گفته و به اين سبب از مدرسه فرار مي‌كند و رئيس مدرسه از مدرسه ور عليا تا ور سفلي به دنبالش مي‌دود ولي موفق به گرفتنش نشده بود! و ايشان ديگر مدرسه نرفته و به پدر و مادرش گفته رئيس مدرسه‌مان ضدانقلاب است. و تحصيلات را در دوم دبيرستان رها مي‌كند.
در اوائل جنگ يونس براي ثبت‌نام جبهه مي‌رود و اسمش را به علت سن پائينش نمي‌نويسند، وقتي پدر و مادرش به او مي‌گويند به خاطر سن كم نمي‌گذارند بروي جبهه مي‌گويداسلام مهم‌تر و عزيزتر از جان من استو بايد بروم.
يونس پيشنهاد پدرش را كه مي‌خواست برايش زن بگيرد را نيز قبول نمي‌كند و مي‌گويد اسلام و كفر در حال جنگ و ستيزند و آنوقت من دنبال زن گرفتن باشم؟
يكبار همراه مادرش به تشييع جنازه يكي از شهداي ور عليا مي‌رود و پس از بازگشت مي‌گويد مادر ياد بگير! 
ديدي مادر شهيد وقتي فرزند شهيدش را ديد چه كرد؟ گفت خدايا اين قرباني را از ما قبول فرما. و وصيت مي‌كند كه اگر شهيد شد خانواده‌اش اين چنين كنند.

يونس بعد از دوماه تلاش زياد اسمش را براي اعزام مي‌نويسد و به جبهه مي‌رود. يكبار تركش به سرش اصابت مي‌كند و زخمي مي‌شود ولي باز در ميدان مبارزه حاضر مي‌شود.
در جبهه يك شب بيدار مي‌شود و براي همرزمش تعريف مي‌كند كه خواب سيدي را ديده كه شال سبزي يه گردنش انداخته و خبر شهادتش را به او داده است. غسل شهادتش را انجام مي‌دهد و وضو مي‌گيرد كه دو ركعت نماز بخواند، در راه تير به سر مباركش اصابت مي‌كند و به فيض شهادت نائل مي‌آيد.

شهید یونس بهرامی
فرازهایی از وصیت نامه شهید:
پدر و مادر عزیزم مرا حلال کنید. سرنوشت من این بود. شما ای پدر و مادر عزیزم؛ برای من گریه نکنید، چون اسلام از ما عزیزتر است و تا ما کشته نشویم، اسلام پیروز نمی شود. باید خون داد تا اسلام پیروز گردد.
شیون مکن در مرگ خون بارم                  بگذر ز من دیگر شوق خدا دارم
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد...


:: موضوعات مرتبط: آشنایی با شهدا زندگی نامه , زندگی نامه الف--ج ,
:: برچسب‌ها: شهدای محلات , شهدای ورین , شهدای شمال کشور , زندگی نامه شهدا ,
:: بازديد از اين مطلب : 913
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 4
|
مجموع امتياز : 9
تاريخ انتشار : یکشنبه 30 شهریور 1393 | نظرات (2)
مطالب مرتبط با اين پست
ليست
مي توانيد ديدگاه خود را بنويسيد

yalda در تاريخ : 1393/06/31 - - گفته است :
سلام
خسته نباشید
وبلاگ جالبی دارید
بازم مطالبشو سعی میکنم بخونم
شما باافتخار لینک شدیدشکلک

yalda در تاريخ : 1393/06/31 - - گفته است :
سلام
خسته نباشید
وبلاگ جالبی دارید
بازم مطالبشو سعی میکنم بخونم
شما باافتخار لینک شدیدشکلک

کد امنیتی رفرش

پذیرش تبلیغات
ليست
       
خاطرات ودلنوشته ها
آشنایی با شهدا زندگی نامه
آشنایی باشهدا وصیت نامه
شهدای دیزیچه
موضاعات متفرقه
شهدای شهر طالخونچه
شهدا-عملیات
شهدای رهنان

شهدا را ياد كنيم حتي با يك صلوات

سلام مهمان گرامي؛
خوش آمديد ،لطفا برای حمایت اطلاعاتی ما
معرفي شهداي شهر ومحل خود در سايت عضو شويد
باتشکر مديريت سايت

عضويت در سايت