آخرين ارسال هاي انجمن
انجمن
نوشته شده توسط : akmarandi


زندگی نامه ی شهید عباس دوران:

عباس دورانخلبان شهید عباس دوران در 20 مهر 1329 بدنیا آمد.او جهت تکمیل دوره خلبانی در سال 1349 به آمریکا اعزام شد و در سال 1351 به ایران بازگشت.در22 تیر 1358 با نرگس خاتون (مهناز)دلیر روی فرد ازدواج کردو در نهایت در 31 تیر ماه 1361 در بغداد به شهادت رسید.پیکر مطهرشبعد از 20 سال بهمراه 570 شهید دیگر به خاک پاک میهن بازگشت.


آغاز جنگ تحمیلی


در آغاز جنگ تحمیلی دوران و یاسینی تنها خلبانان نیروی هوایی در خلیج فارس بودند که قادر به شلیک موشک راداری هوا به زمین ماوری بودند.آنها در هر ماموریت ضمن انهدام ناوچه ها و شناور های دشمن به خلبان کمکی خود نیز آموزش می دادند و خیلی زود معلوم میشد نیروی دریایی عراق برای هدف قرار دادن هواپیماهای  آنان جایزه می دهد.6و7 آذر 1359 طی عملیات مروارید باقی مانده ی نیروی دریایی عراق با شلیک های دقیق دوران و دیگر همرزمان او به اعماق آب های خلیج فارس فرستاده شد.حالا دیگر حد اقل 8 خلبان در شلیک موشک ماوریک ماهر شده بودند. 


نبرد درخشان هوایی


به عنوان لیدر دسته ی دو فروند F-4 برای مقابله با تجاوز هوایی 9 فروند هواپیمای دشمن از زمین بلند شدند. دقایقی بعد در حالی که کنترل زمینی به آن ها هشدار می داد که مراقب خود باشند تا مورد اصابت قرار نگیرند در آسمان خوزستان به سوی جنگنده های مهاجم حمله ور شد و با سر نگون کردن دو فروند میگ 23 عراقی بقیه را مجبور به فرار کرد.این نبرد درخشان هوایی در جدول آمار ها و رکورد در گیری های هوا به هوای جهان با نام  A-Dowran بسیار پر آوازه و برای هر ایرانی غرور آفرین است.


باورش سخت است


باورش سخت است که یک خلبان در کم تر از 22 ماه بیش از 120 پرواز جنگی داشته باشد.در تاریخ جنگ های بزرگ دنیا نیز سابقه ندارد.ولی وقتی نامه ی او در آبان 1359 به همسرش را می خوانیم باور می کنیم((وقت دوش گرفتن هم نداریم،دوش گرفتن که پیشکش،پوتین هایمان را هم سه روز به سه روز وقت نمی کنیم از پایمان در آوریم...شده ایم شبیه آن درویشی که هر وقت می رفتیم چهار راه زند آنجا نشسته بود.مواظب خودت باش. این حرف ها را نگفتم که دل واپست کنم.بالاخره جنگ است،وضعیت مملکت غیر عادی است،نمی شود توقع داشتمن چون تازه یکسال ازدواج کرده ام یا چون ما همدیگه را خیلی دوست داریم،جنگ و مردم و کشور رو رها کرد و آمد نشست توی خانه.))


همه محبت دارند


صبح روز اول آذر ماه 1359 در اقدامی بی سابقه برای تقدیر و تشکر از شجاعت ها و شهامت های او در بیش از 50 ماموریت جنگی خطر ناک بلوار منتهی به منطقه هوایی شیراز را به نام او کرده و حواله ی یک قطعه زمین را به او دادند او درباره ی این مراسم نوشت:(غرور و شادی را در چشم های همسرم دیدم،خانواده ام نیز خوشحال بودند حواله ی زمین را که دادند دستم قفط به خاطر دل همسرم گرفتم و به خاطر او و مردم که این همه محبت دارند و خوبند پشت تریبون رفتم ولی همین که پایم به خانه رسید دیگر طاقت نیاوردم حواله را پاره کردم و ریختم زمین.یعنی فکر می کنند ما پرواز می کنیم و می جنگیم تا شجاعت های ما را ببینند و به ما حواله ی خانه و زمین بدهند؟



انتقال به تهران یعنی مرگ


وقتی قرار شد به پاس کاردانی ها و جانفشانی های مکرر از پایگاه هوایی بوشهر به تهران انتقال یافته و در ستاد عملیات نیروی هوایی خدمت کند،همسرش فوق العاده خوشحال شد و او را تشویق کرد تا هرچه زودتر برای این انتقال اقدام کند.اما او در دفتر یاد داشتش نوشت:((باید با زبان خوش قانعش کنم که انتقال به تهران یعنی مرگ من،چون پشت میز نشینی و دستور دادن بای من مثل مردن است))


اصرار می کرد

همه رفتند جز من و دوران می خواست درباره ی فردا حرف بزنیم اصرار می کرد که : ((اگه خدای نکرده اتفاقی افتاد و خواستی بپری بیرون من رو ایجیکت نکن)) دوست نداشت اسیر بشود گفت بعد از زدن هدف اگر نشد ادامه بدهیم و هواپیما قابل کنترل نبود می رود توی یکی از ساختمان های بغداد مطمئن بودم از روی ترس این حرف را نمی زند می داند چه می گوید اصلاً کسی نبود که به این چیز ها اعتنا کند.شجاع تر از این حرف ها بود هر پرواز و ماموریتی که پیش می آمد نه نمی گفت.توی نیروی هوایی رکورد داشت سه ماه اول جنگ بیش از شصت ماموریت انجام داده بود ...توی نامه ی همین ماموریت نوشته بود نود درصد احتمال برگشت نیست.


داوطلب شده ام


((ساعت سه صبح است. تا یک ساعت دیگر باید گردان باشم امروز پرواز سختی دارم می دانم ماموریت خطر ناکی است حتی ... حتی  ممکن است دیگر زنده بر نگردم،اما من خودم داوطلبانه خواسته ام که این ماموریت را انجام بدهم.تا دو ماه دیگر از این جنگ دو سال تمام می گذرد.من دوست های زیادی را در این مدت از دست داده ام چه آنها که شهید شدند یا اسیر و یا آن هایی که جسدشان پیا نشد کابین عقب من امروز منصور کاظمیانه.دوست داشتم این ماموریت رو تنها می رفتم.چون خودم داوطلب شده ام،دلم نمی خواد جون کس دیگه ای رو به خطر بیندازم))

آخرین دست نوشته ی شهید 31/4/1361


شجاع و نترس بود


آنقدر شجاع و نترس بود که دوستانش به شوخی می گفتند: ((عباس همیشه جوراب شانس می پوشد و بعد به عملیات می رود))بین همه معروف بود چون هیچکس ترس را در وجود او ندیده بود سخت ترین ماموریت ها را قبول می کرد . درصد خطر آخرین ماموریتی که او فرماندهی آن را به عهده گرفته بود بالای 85 درصد بود.تا آن زمان دارای بیشترین پرواز برون مرزی و درون مرزی بود.اما اراده کرده بود برای اولین بار بر فراز بغداد پروازی تاریخ ساز انجام دهد.



خواب صدام


تابستان 1361 صدام حسین بر برگذاری کنفرانس سران غیر متعد ها در بغداد پافشاری و تاکید داشت و چند ماه زود تر بنز های تشریفات خریداری شده برای اجلاس را در اتوبان های بغداد به نمایش گذاشت.اما صبحگاه 31 تیر 1361 ((آخرین پرواز عباس دوران))

جولان بر فراز بغداد با جنگنده ی دوست داشتنی اش 6570-E3-F4 و بمباران پالایشگاه الدوره بود.او ضمن نمایشی از عزت و شجاعت،جنگنده ی شعله ورش را با خشم و کین بر قلب دشمن فرود آورد تا خواب صدام را پریشان کرده و میزبانی اجلاس سران غیر متعدها را از او بگیرد.


امنیت بغداداین عملیات برای جمهوری اسلامی از نظر سیاسیبسیار مهم بود.اگر کنفرانس سران کشور های غیر متعهد در بغداد برگزار می شد صدام به مدت 8 سال ریاست آن را بر عهده می گرفت تنها راهی که می شد از برگذاری کنفرانس جلوگیری کرد،نا امن نشان دادن بغداد بود که صدام به امنیت آن خیلی افتخار میکرد.عباس با این حرکت شهادت طلبانه اش باعث شد که این اجلاس به علت فقدان امنیت در بغداد برگزار نشود.


به آسمان ها پر کشید


با روحی به وسعت آسمان قصد ترک سفینه آتش گرفته را نداشت.این را بار ها قبل از حادثه به دوستانش گفته بود که((بعثی ها آرزوی اسارت مرا به گور خواهند برد))عاشقانه در حالی که به کابین عقب خود دستور خروج اظطراری داده بود و دستگیره ی خروج او را کشیده بود،جنگنده ی شعله ورش را به یکی از ساختمان های نظامی بغداد کوبید و از حجم انبوه دود و آتش بر افروخته در دل دشمن برای مشاهده ی جمال و جلال الهی به آسمان ها پرکشید.


همیشه جاویدان


پس از سال ها غربت در روز 2 مرداد 1381 بقایای پیکر پاک سر لشکر شهید عباس دوران به خاک پاک میهن بازگشت تا این سند افتخار همیشه جاویدان تاریخ اسلامی در سرزمینی که دوست داشت،بر دوش و دستان مردمی که دوستشان داشت تشییع و در دار الرحمهی شیراز به خاک سپرده شود.


برای سر زمینش


امیر یادگاری هشت ماهه ی عباس دوران در هنگام شهادت بیست سال بعد در روز تشییع پیکر پدر،به مردمی که برای بدرقه و وداع آخر با شجاع ترین خلبان شهیدشان آمده بودند،گفت: ((پدر من یک قهرمان بود.او زمانی تصمیم به عملیات شهادت طلبانه گرفت که با داشتن من و مادرم احساس خوشبختی میکرد،اما او به چیز بزرگتری فکر کرد.پرواز های پدر من آنقدر زیاد شده بود که می توانست به تهران بیاید،پشت میز بنشیند  و برای دیگران دستور پرواز صادر کند،اما او از جنگ فرار نکرد .او خواست بماند و برای سرزمینش مردانه بجنگد.او فشار زیادی را تحمل کرد،ولی ماند.ماند تا ماندگار شود))

شادی روحش صلوات

نوشته شده توسط :علی کاروان مرندی در تاریخ 6/4/1391



:: موضوعات مرتبط: آشنایی با شهدا زندگی نامه , زندگی نامه چ--ر ,
:: برچسب‌ها: شهید عباس دوران , شهدا , طالخونچه , وصیت نامه , زندگی نامه , خاطرات ,
:: بازديد از اين مطلب : 1712
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 30
تاريخ انتشار : سه شنبه 06 تیر 1391 | نظرات (0)
مطالب مرتبط با اين پست
ليست
مي توانيد ديدگاه خود را بنويسيد

کد امنیتی رفرش

پذیرش تبلیغات
ليست
       
خاطرات ودلنوشته ها
آشنایی با شهدا زندگی نامه
آشنایی باشهدا وصیت نامه
شهدای دیزیچه
موضاعات متفرقه
شهدای شهر طالخونچه
شهدا-عملیات
شهدای رهنان

شهدا را ياد كنيم حتي با يك صلوات

سلام مهمان گرامي؛
خوش آمديد ،لطفا برای حمایت اطلاعاتی ما
معرفي شهداي شهر ومحل خود در سايت عضو شويد
باتشکر مديريت سايت

عضويت در سايت